گاهی از خودم میپرسم این حجم از خودتحقیری که در وجود برخی از عزیزان هموطن ریشه دوانیده است از کجا آمده است؟ به علّتهای زیادی میرسم که خود شما هم اگر مبتلا نشده باشید کم و بیش از آنها خبر دارید. ولی در حال حاضر به یکی از آنها اشارهای گذرا میکنم و رد میشوم. یادتان است چند سال پیش آقای خمسه به عنوان سفیر فرهنگی(!) ایران در کانادا، به بهانهی استندآپ کمدی، چقدر زیبا و ملیح خودزنی فرمودند؟!
و بعد هم عذر بدتر از گناه آورند که:
البته آقای خمسه، نسخهی خوب و قابل بیان این ماجرا هستند وگرنه میتوان تا صبح ماجرا نقل کرد! حالا یک نسخه از سگهای باتربیت خارجی که آقای خمسه فرمودند را رو کنیم تا بلکه سگهای پاچهگیر وطنی به خودشان بیایند!
یک بُرش از یک نمایشنامه که با اشاره به این پدیدهی نامبارک، رو به گسترش و برآمده از آزادی غربی نوشتم:
کار بنگاه اجارهی سگ مستر کوف، اجارهی سگهای انسانی است. چون یک روز قبل از عید کریسمس سال ۲۰۲۳ است و مشتری زیاد بوده است تمام سگهای انسانی به درد بخور(!) رزرو شدهاند و سگهای انسانی زیادی نماندهاند. تمام منشیها و کارکنان بنگاه برای تعطیلات رفتهاند و فقط خود مستر کوف که بسیار طماع است در بنگاه مانده است تا هیچ سگ اجاره داده نشدهای باقی نماند. گفتوگوی تلفنی مستر کوف با یکی از مشتریان را میخوانید:
+ بنگاه اجارهی سگ مستر کوف بفرمایید.
_ برای روز عید کریسمس یک سگ خوب میخواستم.
+ ای کاش زودتر تماس گرفته بودید متاسفانه تمام سگهای خوبمان را اجاره دادیم.
_ یعنی الان هیچ سگی ندارید؟
+ چرا آقا چندتایی سگ داریم.
_ بهترین سگی که الان میتوانید به بنده پیشنهاد بدهید کدام است؟
+ در حال حاضر بهترین سگمان آقای پاتریک است. ایشان نزدیک هفتاد سال دارند و چون حقوق بازنشستگیشان کفاف زندگیشان را نمیدهد ماهی چند روز را سگ میشوند تا چرخ زندگیشان بچرخد. هیکل خوبی دارند و صدای واقواقشان هم حرف ندارد!
_ بهترین سگتان این است؟ یک پیرمرد هفتاد ساله را قلّاده کنم ببرم مهمانی؟ اگر مجبور شدیم سگهایمان را جنگ بیندازیم چه؟
+ اُه! نه! نه! متاسفانه ایشان اصلاً به درد جنگ انداختن نمیخورند. آخرین باری که ایشان را اجاره دادیم، با اینکه جنگی هم در کار نبود، فشار خونشان رفت بالا و یک سکتهی ناقص زدند. ایشان فقط میتوانند در یک محیط آرام و امن، آن هم تحت مراقبتهای ویژه، تا حدودی سگ باشند.
_ آقای کوف جنابعالی منو مسخره کردید؟ بهترین سگی که میتوانید معرّفی کنید یک پیرمرد سکتهای است؟
+ متاسفم آقای...؟
_ هنری هستم!
+ متاسفم آقای هنری. خیلی دیر تماس گرفتید وگرنه سگهای درجه یکی را میتوانستم به شماد پیشنهاد بدهم.
_ آقای کوف بنده حاضرم برای یک روز اجاره حتی ده هزار پوند هم بدهم ولی یک سگ خوب میخواهم. سعی خودتان را بکنید. پای آبرویم در میان است!
+ اگر رقمی که فرمودید را به پنجاه هزار پوند افزایش بدهید خودم میتوانم این افتخار را داشته باشم که فردا را سگ خوب شما باشم.
_ شما به عنوان سگ چه آپشنهایی دارید؟
+ آقا لازم است خدمت شما عرض کنم که بنده در سه رشتهی ورزشی، صاحب سی مدال طلا، نقره و برنز هستم و هفت دورهی متوالی، بهترین بشرسگِ سال کشور شدم.
_ میتوانم از شما خواهش کنم که کمی واق واق کنید؟
+ [مستر کوف به طمع پول هر چه در توان دارد میگذارد تا بهترین واق را تحویل مشتری دهد!] واق! واق! واق!
_ صدای واق واقتان که حرف نداشت!
+ تازه صدای واقهای بنده از پشت تلفن کجا و از رو به رو کجا آقای هنری!
_ گاز چه؟ گاز هم بلدید بگیرید؟ً!
+ گاز؟ گاز هم میگیرم. آخرین بار با دندانهایم گوش دوستدخترم را کندم!
_ اگر فردا سگها را با هم جنگ بیندازند شما آمادگی مبارزه را دارید؟
+ اگر سگ بقیه هم از نژاد خودم(!) باشند، چرا که نه، قول میدهم سربلندتان کنم!
_ در این مورد مطمئن نیستم.
+ مطمئن نیستید؟! شوخی میکنید؟! شما که نمیخواهید در ازای پنجاه هزار پوند بنده را به خورد یک سگ پیتبول غولپیکر واقعی بدهید؟ میخواهید؟
_ اجازه بدهید دربارهی سگهای مهمانی فردا پرسوجو کنم، دوباره تماس میگیرم!
+ منتظر تماس شما هستم.
یادداشت مرتبط:
دو یادداشت پیشین:
حُسن ختام: به نقل از کتاب "مرگ تحصص" نوشتهی "تام نیکولز"
لطیفهای قدیمی هست که میگوید یک کارمند بریتانیایی پس از مدتها کار در دفتر وزارت خارجه بازنشست شد. او دربارهی دوران خدمتش گفته است: «هر روز صبح به دفتر نخستوزیر میرفتم و به او اطمینان میدادم که امروز جنگ نمیشود. خوشحالم که طی چهل سال خدمت، فقط دو بار اشتباه کردم.»
یادداشتهای پیشنهادی:
یادداشتهای خوب منتشر شده با هشتگ «چالش هفته» را از دست ندهید.