چند سال پیش یک توپ بزرگ که به چهار اسم توپ "بدنسازی"، "پیلاتس"، "ایروبیک" و "یوگا"، معروف است را خریدم تا چند تا نرمش برای بهبود کمرم انجام بدهم. این نرمشها را هنوز انجام داه و نداده، توپ، به اسباببازی بچهها، تبدیل شد. تا اینکه این توپ، در زمستان سال نود و نه، بر اثر برخورد با بخاری، به صورت توامان، دچار سوختگی و سوراخ گردید. رفتم یکی دیگر بخرم، دیدم قیمتش چند برابر شده است. گفتم همانرا یک جوری بچسبانم. برای خرید چسب این توپ، به ابزارفروشیها رفتم، نداشتند. به فروشگاههایی که همین توپها را میفروختند، رفتم، نداشتند. دیدم فایده ندارد، به آزمون و خطا رو آوردم. رفتم داخل سایتهای مختلف و عنوان «چسب تعمیر توپ بدنسازی» و هر عنوان دیگری که فکر کنید میشود به این چسب رسید، متوسّل شدم. چند تا چسب، مثل چسبی که برای چسباندن تیوپِ ماشین استفاده میکنند را هم امتحان کردم، هیچ فایدهای نداشت. فقط توپ را کثیفتر و سوراخش را بازتر کردم. تا اینکه بالاخره رسیدم به عنوان «چسب تعمیر تجهیزات بادی» و چسبی که شاید به درد این توپ میخورد. گرفتاری اول این بود که در بخش معرفی این چسبها از همه نوع لوازم بادداری صحبت کرده بودند به جز، توپی که بنده میخواستم آن را بچسبانم. خودتان بخوانید:
از این کالا بر روی انواع استخرهای بادی، تخت خواب بادی، تشک بادی، انواع تشکهای بادی و حلقههای بادی روی آب و حتی بدنه استخرهای پیشساخته نیز استفاده نموده و با توجه به قدرت بالای چسبندگی این محصول با خیالی راحت اقدام به ترمیم محصولات کنید.
گرفتاری دوم، قیمت بالای این نوع چسبها بود. بیشتر فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که چسبی که قیمتش نسبت به بقیه، مناسبتر و بهصرفهتر (تقریباً یکدهم قیمت خود توپی که دارم) است را بخرم و با ریسک کمتری، چسباندن سوراخ توپ را امتحان کنم. اگر شد که شد، اگر هم نشد، فعلاً بیخیال داشتن این توپ شوم تا بلکه گشایشی ایجاد شود و یک توپ نو بخرم. چسبی که در تصویر زیر میبینید را پنجم اردیبهشت به قیمت ۳۸۰۰۰ تومان خریدم و الان که رفتم، تصویر دقیق آن را بگیرم، دیدم پنج هزار و پانصد تومان گران شده است!
محل سوراخ توپ را با تینر خوب شستم و صبر کردم تا خوب خشک شود. توپ را بر روی یک سطح صاف و سفت، قرار دادم. نوار پلاستکی کنار چسب را با مایع چسب آغشته کرده و بر روی سوراخ چسباندم و یک شی سنگین که زیر آن صاف باشد را روی آن گذاشتم. بعد از یک شب تا صبح، چسب اینقدر خوب چسبیده بود که بتوان آنرا باد کرد و از خالی نشدن بادش، خوشحال شد.
نکتهای که نباید فراموش کنید این است که اگر سوراخ خیلی بزرگ بود، باید کمی از همین نوار پلاستکی کنار چسب را بِبُرید و جوری که تکان نخورد، بگذارید زیر این سوراخ تا توپ از محل سوراخ به آن طرف خودش نچسبد! در تصویر زیر محل چسباندن توپ را میبینید. اوّل ترسیدم که از حبابها، باد خارج شود ولی نشد و توپ الان بعد از یک هفته، صحیح و سالم و سرحال و در حالی که باد عجیبی به غبغبش دارد، در حال فعالیّت است.
دوستان بیاعصاب، این قسمت را نخواندید هم نخواندید:
قابل توجه دوستانی که رگ گردن خود را باد میکنند که این یارانهای که دولت میدهد برای خرید اجناسی که یارانهشان حذف شده است، کافی است ولی نمیگوید که صاحبکار کسانی که دارند سایر کالاها را میسازند، میکارند و یا هر چیز دیگری، باید از همین اجناس بخرند و بدهند به کارگر بخورد تا بتواند تولید کند. این، همان سوراخی است که بنده در اجرای اکثر طرحهای دولتهای پیش از این نیز دیدهام. مثلاً دولت یارانهای برای سیبزمینی به ما نداد ولی سیبزمینی هم چهار هزار تومان گران شد. مثلاً دولت یارانهای برای اجاره در نظر نگرفت، ولی صاحبخانه، پول پیش و اجاره را دوبرابر کرد و گفت خودتان که از من بهتر خبر دارید، قیمت همه چیز گران شده است. گفتم خبر دارم، این را به آقای رئیسی بگویید که پشت سر هم قول میدهد که فقط قیمت کالاهایی زیاد میشود که یارانهشان حذف شده است و قیمت بقیهی کالاها تکان نخواهد خورد! بنده هم اینقدر از اقتصاد سر در میآورم که برای هر اقتصادی، این یارانهها، آفت هستند ولی از ناشیگری در اجرای این طرح میترسم. ترس که هیچ، وحشت دارم و داد و فغان میکنم. متاسفانه، سخت تردید دارم که دولت، به این راحتیها، از پس کنترل قیمت باقی کالاها و فشار مضاعف و چندبرابری بر مردم، برآید. بگذریم که دو روزه دنبال یک بطری روغن میگردم و پیدا نمیکنم. (ای کاش به حرف آقا مجتبی گوش کرده بودم!) بگذریم که از وقتی قیمت تخممرغها، دوبرابر شد، مرغها تصمیم گرفتند، قطر سوراخ مخصوص خروج تخمشان را نصف کنند و البته اندازهی تخمشان را! امیدوارم دولت عزیز، همانطور که بنده پس از سعی و تلاش و پیگیریهای مستمر، توانستم، این سوراخ قدیمی و گشاد را بگیرم، بتواند جلوی سوراخهای اجرای این طرح بزرگ را بگیرد و این پیچ زنگزده را باز کند. آنوقت بنده هم برای اینکه کشورم، یک گام بزرگ به جلو برداشته است، رگ گردنم را باد خواهم کرد. البته جلوی دشمنان، نه دوستان.
یاداشت شاید مرتبط: یاد روزی که این پُست را نوشتم، به خیر. خدا را شکر الان خیلی جوشکارتر از آن روز هستم!
یادداشت پیشین:
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
خسن ختام: