در یادداشت یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۷) دربارهی گسترش مستهجنپردازی، هرزهنگاری و ولنگاری، قلمفرسایی کردم و در انتهای آن چنین نوشتم:
البته با ولنگاری سازمانیافته و بیسابقهای رو به رو هستیم که برای جذب مخاطب بیشتر، حاضر است دست به هر کاری بزند. با ولنگاری بیمحابا و بیامانی رو به رو هستیم که توامان دارد سینما، شبکههای نمایش خانگی، تئاتر، تلویزیون و تمام نهادها و عوامل و ارکان فرهنگی کشور را به باد میدهد. از یک طرف همهی سوراخ سنبهها را غافلانه، عامدانه و یا جاهلانه باز گذاشتهاید و از طرف دیگر به صرافت افتادهاید که حالا چه جوری دریچهای را ببندید! الله اکبر از این همه تناقض! اَلعاقِلُ یَکفیهِ الاِشارَه!
چند وقت پیش وقتی داشتم کتاب زیر را تورّق میکردم:
رسیدم به این داستان امثال (توجه: بنده برای تمام قومیتها احترام خاصی قائل هستم و از مخاطبان فرهیخته نیز توقع دارم که به جای پرداختن به حواشی، به مضمون این داستان فولکلور توجه داشته باشند.):
لری که تازه از مال (چادر یا نقطهایکه مسکن طایفهای از لُرها است به زبان بختیاری «مال» نامیده میشود.) خویش در يك شب مهتابی به شهر کُرد یا دیگری از قصبات بزرگ چهارمحال وارد شده و برای یافتن منزلی که در آن شب را به روز آورد، سرگردان، گرد کوچهها میگردید، ناگهان در برابر منزلی رسید که درش باز بود. چون سخت خسته و مانده بود بیاراده وارد دالان خانه شد که در آن راهپلهای بود. راه پلکان را در پیش گرفت و بالا رفت. همینکه روی بام رسید، چشمش به ماه پیکری افتاد که بر روی تشکی بر اثر گرمای هوا لخت و عریان به خواب ناز فرو رفته بود. بدن سفید و نیمه فربهی زن در آن نیمه شب که تمامی عوامل تحريك شهوت از سر و پای او فرو میریخت، لُر عزب و غریب را از خود بیخود و بیاختیار ساخته، ... و با سرعتی که برای زن بدبخت مجال ممانعت نبود، عملی را که نبایستی بکند، کرد.
داد و فریادهای زن موجب شد که اهل خانه روی بام ریخته و آن لُر ... را در میان گرفته، كتک وافری زدند و سپس او را نزد خان یا کدخدای قصبه بردند.
وقتی خان یا کدخدا از او پرسید: ای بدبخت این چه عمل ننگینی بود که مرتکب گردیدی ؟ جواب داد: ای خان! به سر خت، ... ، بوم و ته (۱) بيد، ... وله بيد، خت بیدی نیکردی؟ یعنی شب مهتابی بود و بام خلوتی بود و ولو (طرف ولنگار و رها بود!)، خودت بودی نمیکردی؟
در همین کتاب، داستان این مثلِ فولکلور را چنین تشریح کرده بود:
این مثل را در موردی ایراد میکنند که تمامی موجبات تحريک و تشویق به انجام امری یا به عبارت دیگر تمامی مرغبات (عوامل ترغیب کننده) فراهم باشد و انسان به ارتکاب امری بپردازد و سپس مورد ملامت قرار گیرد، آنگاه با ایراد این مثل عذر تقصیر و گناه خود را بخواهد.
البته اگر از ماجرای واقعی "عمله و مینیژوب" آگاه باشید، متوجه میشوید که این داستان و این مثال، خیلی هم دور از واقعیت نبوده و نیست. شرح ماجرای "عمله و مینیژوب" در ویکیپدیا، چنین آمده است:
عمله و مینیژوپ یا عمله و مینیژوپپوش به رویدادی مشهور در تاریخ اجتماعی ایران اشاره دارد که ظاهراً در تابستان سال ۱۳۴۶ خورشیدی و اندکی پس از مُد شدن دامنهای مینیژوپ در میان بانوان و دوشیزگان ایرانی در چهار راه سید علی واقع در محله بهارستان اتفاق افتاد و مشهور بود که در این واقعه یک عمله یا کارگر بنای روستایی با مشاهده زنی مینیژوپ پوش، عنان اختیار از کف داده و دیوانهوار به قصد تعرض یا تجاوز بدین زن حملهور شده که با واکنش اهالی مواجه شد.
ماجرای عمله و مینیژوبپوش گویا مورد نظر روشنفکران داخل و خارج قرار گرفته و دست آخر آن را با جملهی پر طمطراق "برخورد تراژیک سنّت و مدرنیته در تاریخ اجتماعی ایران" ماستمالیاش کردند. از حواشی این ماجرا این بود که "مجلهی توفیق"، مرد عمله را مرد سال معرفی کرد:
و شاعران طنزپرداز نیز دربارهاش شعرها سرودند. مثلاً سید جعفر مهرداد، بر مبنای رباعی مشهور کوزهگر، سروده خیام نیشابوری، یک رباعی سرود که آن موقع، توسط مردم، به وفور تکرار میشد:
در چار ره سـید علی رفتم دوش
دیدم دوهزار دختر مینی پوش
هریک به زبان حال با خود میگفت
کو آن عمله؟!، کجاست آن میوه فروش؟!
حالا ما نیز با توجه به رخدادهایی چند ماه اخیر و تغییر ناگهانی وضعیت پوشش برخی از دوشیزگان و بانوان هموطن، از نود درصد به نوزده درصد و حتی از صد درصد به ده درصد! باید منتظر وقایع و حواشی به مراتب عجیبتری از ماجرای "عمله و مینیژوب" باشیم. البته ماجراهایی به روزرسانیشدهتر، بر اساس مقتضیات و احوالات امروز جامعهی ایران.
از یک طرف همه چیز را باز و رها گذاشتهایم، بساط ولنگاری را به وفور فراهم ساختهایم و از طرف دیگر میخواهیم بگیر و ببند راه بیندازیم و ملّت را مورد ملامت قرار دهیم و به قول ایرج میرزا فریاد برآوریم که: «واشريعتا خلق روی زن بینقاب ديدند!»
نمیدانم مستند پنج قسمتی «استیضاح تیکتاک» که دربارهی جلسه استیضاح مدیر عامل شرکت تیک تاک در کنگرهی آمریکا بود را از شبکهی چهار سیما دیدید یا خیر؟ اگر ندیدید، خواهش میکنم بدون هیچ پیشداوری خاصی بنشینید و این مستند را کامل ببینید.
ببینید چگونه نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه که معمولاً مثل سگ و گربه توی سر و کلّهی هم میزنند، برای استیضاح "تیک تاک" متحد شدهاند.
ببینید نمایندگان این کشور، این مدعی دموکراسی و آزادی، چگونه نگران انحطاط فرزندانشان از سوی این شبکهی اجتماعی هستند.
ببینید اینها که با اینستاگرام، فیسبوک و باقی شبکههای اجتماعیشان، دادههای تمام ملّتهای جهان، از جمله ملّت ما را چپاول میکنند و برای ایجاد تفرقه بین ملّت ما و حتی فروپاشی کشورمان، از هیچ دروغ، دبنگ و حیلهای فروگذار نیستند، چقدر نگران این هستند که مبادا دادههایی که شبکهی اجتماعی چینی "تیکتاک" جمعآوری کرده است؛ به دست حزب کمونیست چین بیفتد و باعث شود که در آینده، چین با استفاده از این دادهها امنیت و اقتدار آمریکا را به چالش بکشد.
جالب نیست؟! نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه کنگرهی آمریکا، دقیقاً از همان چیزی میترسند که خودشان دارند با شبکههای اجتماعی تحت حمایت قوانینِ همان کنگره، به سر ملّت و کشورها میآورند. با این تفاوت که در کشوری مثل کشور ما، مدیر عامل هیچ کدام از شبکههای اجتماعی آمریکایی و غیر آمریکایی، که هیچ و هرگز، حتی یکی از کارکنانشان حضور فیزیکی ندارند که بخواهند در خصوص خرابکاریهایشان به ملّت و یا دولت ما پاسخگو باشند.
یکی از نمایندگان کنگره به مدیر عامل تیک تاک میگوید که شما ادعا دارید که برای کودکان، محدودیت ۶۰ ثانیهای در استفاده از "تیکتاک" گذاشتهاید، ولی من از نوههای خودم پرسیدم و آنها به من خندیدند و گفتند ما هر چقدر که بخواهیم میتوانیم از "تیک تاک" استفاده کنیم.
نمایندهی دیگری میگوید شما محدودیت سنّی قائل شدهاید، ولی این محدودیت را میتوان با فشار تنها یک کلید، پشت سر گذاشت.
دیگر نماینده میگوید جوانان ما از بستر "تیک تاک" همانطور مواد مخدّر خریداری میکنند که قبلاً "پیتزا" میخریدند.
آن یکی نماینده فریاد میزند که شما باعث شدید جوانان ما خودکشی کنند و یا به فساد کشیده شوند!
نمایندهای با عصبانیت فریاد بر میآورد که چرا "تیک تاک" صفحهی یک کاربر مشهور آمریکایی را به دلیل این که فیلمی با محتوای اقدامات نژادپرستانهی کشور چین منتشر کرده است، حذف کرده است؟ مضحک نیست؟ همینها که در شبکههای اجتماعی خودشان مثل اینستاگرام هر صفحهای که هشتگ "حاج قاسم" داشت را حذف میکردند!
بله، آقایان و بانوان نمایندهی کنگرهی آمریکا!، برای سلامتی اخلاقی و روانی فرزندان، نوهها و نسل آیندهی کشور آمریکا، به شدّت نگران هستند و رگ گردن باد میکنند، ولی ما نه تنها نگران نیستیم، بلکه برای این که فرزندمان مثلاً عقدهای بار نیاید و جلوی همکلاسیها و بچههای فامیل کم نیاورد، مثل آب خوردن برایش یک گوشی اندروید میخریم و میدهیم دستش و او نیز، چندی بعد، با الطاف خفیهی الهی، از تمام فنون استفاده از فیلترشکن، خرید وی پی ان و مسائل خرد و کلان و پایین و بالای بشریت آگاه میشود و معمولاً پس از مدتی آن اتّفاقی که نباید، میافتد و چشم و گوش فرزندمان چنان باز میشود که چشم و گوش خودمان و هفت جدّ و آبادمان، آنچنان باز نبوده است!
آخرین یادداشتها:
چرا اینا رو کسی به من نگفته بود؟!
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۷)
ترجیح میدهم بمیرم و در زندگی زنم را سربرهنه به مردان غریبه نشان ندهم!!
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۶)
حُسن ختام: به نقل از کتاب «پیرامون اسارت بشری» نوشتهی «ویلیام سامرست موآم»
این که جوانی، دوران شادی است، توهمی بیش نیست؛ توهم کسانی است که آن را از دست دادهاند. اما جوانترها میدانند که بدبخت و بیچارهاند چرا که ذهنشان پر است از ایدهآلهایی دروغین که به آنها تزریق شده است؛ و هر زمان که با واقعیت رو به رو میشوند، فقط زخم و درد عایدشان میشود.