مقدمه:
حتماً یادتان است که در یکی ازیادداشتهایم نوشتم: «اگر نوشتن پولی بود، اونوقت همه مینوشتن!»، دقیقاً بعد از این یادداشت ویرگول سه رویداد را پشت سر گذاشت که همگی تاییدی بودند بر آن یادداشت. رویدادهای مربوط به سامسونگ، بانک ایرانزمین و حالا هم: سایت دیوار.
رویداد سامسونگ:
سامسونگ هشتگ «روایتگرباش» را برای تبلیغ از خودش تعیین کرد و از ما خواست که روایت کنیم که گوشیهای همراه سامسونگ چه روایتهای خاطرهانگیزی را در زندگی ما رقم زدهاند و قس علی هذا. سامسونگ چون چپش حسابی پر بود، دست و دلبازی خاصی هم در اهدای جوایز به خرج داد. امّا وقتی نتیجه اعلام شد، خیلیها از درِ اعتراض برآمدند. مخصوصاً دو سه پستی که اول تا سوم شده بودند، نه تنها هیچ نکتهی خاصی نداشتند بلکه، سرشار از غلط املایی، نگارشی و غیره نیز بودند. تا جایی که برخی از اعضای خانواده ویرگول حدس زدند که دو سه نفر اول از کارکنان خود شرکت سامسونگ بودند و صرفاً با نوشتن یک پست و ترکِ ویرگول برای همیشه، نگذاشتند جوایز گرانبها به افرادی به جز خودشان برسد. اللّه اعلم.
بنده برای این رویداد پُستی انتقادی تحت عنوان «مُشک آن است که خود ببوید!» نوشتم که مورد استقبال مخاطبان عزیز واقع شد و ویرگول (نه سامسونگ و داوران!) را بر آن داشت که بنده را جزو یکی از «برندگان براساس بیشترین تعاملات» قرار دهد.
رویداد بانک ایران زمین:
به نظرم رویداد بانک ایرانزمین نسبت به باقی رویدادها، مدبّرانهتر و هوشمندانهتر بود. چون بانک ایران زمین، هشتگی را تعیین کرده بود که اصلاً بوی خودکامگی نمیداد و در راستای تبلیغ صرفِ بانکِ ایرانزمین نبود. هشتگِ «پیکِ زمین» بدون تردید، هشتگی بود که توانست تاثیر مثبت زیادی بر رویکرد مناسب خانوادهی ویرگول نسبت به زمینی که بر روی آن زیست میکنیم، داشته باشد.
بنده از روی عشقی که نسبت به زمین و محیط زیست داشتم، برای این رویداد دو پُست تحت عناوین «لطفاً این یادداشت را بکارید!» و «بیایید برای این مزرعه، بهترین «حنا» باشیم!» نوشتم. ولی با زدن ایمیلی برای ویرگول، از قرار گرفتن در بخش داوری و گرفتن جایزه انصراف دادم.
رویداد سایت دیوار:
خودکامهترین رویدادی که تا الان در ویرگول پا گرفته است. رویداد مربوط به سایت دیوار است. هشتگی مستقیم و خودخواهانه: «از دیوار بگو» و شعار بسیار زشتی که ویرگول برای جذب ما به این هشتگ گذاشته است: «از ماجراهای دیوار بنویس و از روی دیوار جایزه بردار»، این شعار شما را به یاد دیوار مهربانی نمیاندازد که ملّت هر چه اضافه داشتند به آن اضافه میکردند تا اگر بینوایی به آن احتیاج داشت، بدون شرمندگی، بردارد؟ نوعی صدقهی غیرنقدی!
سایت دیوار یا بنگاه خیریه؟!
سایت دیوار، یک سمساری مجازی است که بیشترین منفعت آن را صاحبان این سمساری میبرند. در این ميان مشتریان نیز از این که توانستهاند کالای معمولاً دست دوم و اضافی خود را بفروشند (در مقام فروشنده)، خوشحال و مشتریانی که به دلیل جیب خالی قید کالای نو را زدهاند و توانستهاند کالایی شبیه به آن کالای نو را با قیمت پایینتری بخرند (در مقام خریدار)، مسرور هستند. البته در این سمساری بر خلاف سایر سمساریهای واقعی، کالاهای غیر منقولی مانند زمین و خانه نیز یافت میشود.
همانطور که در این چند روز دیدید، دوستان عزیز، برای کسب جایزه، اینقدر مجیز دیوار را گفتند که نزدیک بود سایت دیوار را با بنگاه خیریه، کمیته امداد، بهزیستی، سازمان صلح جهانی و... اشتباه بگیریم:
سی سال بود با لثههام چیزی میخوردم تا این که یک روز نوهی گلم یه جفت دندان مصنوعی دسته دوم ارزان برای من پیدا کرد. از آن روز من حتی گردو و بادام را با پوست میخورم. (لطفاً بزنید به تخته تا چشم نخورم!) این جملهی پایانی را هم با چشمهای خیسام مینویسم: «الهی هر روز بلند و بلندتر شوی!»
با کمک دیوار توانستم دو قبیله که چهل سال با هم قهر بودند را با هم آشتی دهم!
دیوار به من و تمام جوانان فامیل کمک کرد تا شاغل شده و ازدواج کنیم!
دیوار به من آموخت که چگونه میتوانم اعتماد به نفس داشته باشم!
دیوار کمک کرد تا بتوانم دو هزار بچهی یتیم را از عریانی در بیاورم!
دیوار باعث شد من بتوانم بعد از پانزده سال به عشقم برسم!
با دیوار توانستم ویروس کرونا دلتا پلاس را شکست دهم!
من توانستم با دیوار شکم دو هزار گرسنه را سیر کنم!
دیوار من و دوستانم را از ورشکستگی نجات داد!
دیوار مرا در هشتاد سالگی خانهدار کرد!
اگر دیوار نبود، من و شما هم نبودیم!
پیشنهاد میکنم به همین مناسبت(!)، فیلم هندی دیوار با بازی آمیتاب باچان را از دست ندهید:
چرا در میان این همه مجیزگویی و چاپلوسی، هیچ کس از خیل عظیم کلاهبرداریهایی که در بستر این سایت اتفاق میافتد و نقشی که این سایت در سایهی بی سر و صاحبی و ازهمگسیختگی اقتصادی کشور، به عنوان سکوی پرتاب موشک قیمتها، ایفا میکند حرفی نزد؟ معلوم است دیگر، چون تا حالا برای اینجور حرفها، به کسی جایزه ندادهاند!
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو!
چند ماه پیش، آخر شب، یکی از دوستان قدیمی با گوشی همراهم تماس گرفت. خیلی تعجب کردم از این که آن موقع شب به یادم افتاده است. چون به قول حبیب خدابیامرز:
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمیجوشه
کسی حالم نمیپرسه، کسی دردم نمیدونه!
میدانید وقتی از تعجبم به او گفتم، چه جوابی داد؟ گفت: «چند دقیقه پیش یک آگهی توی دیوار دیدم به یاد تو افتادم!» یعنی چه؟ آگهی دیوار چه ربطی میتوانست به بنده پیدا کند؟ همین سوال را خندهخنده از خودش پرسیدم تا بلکه خندهخنده جوابم را بدهد. خندهخنده خواست که بیخیال شوم! خندهخنده اصرار کردم. بالاخره خندهخنده پاسخ داد: «چند دقیقه پیش "آگهیِ یک خرِ لنگ" را در دیوار دیدم که برای کرج بود. یکهویی به یاد تو افتادم که آخرین بار که همدیگر را دیدیم هم لنگ بودی و هم توی کرج زندگی میکردی، اینجوری شد که به خودم گفتم یک زنگی بزنم حالت را بپرسم!»
بله، آن روز بود که فهمیدم دیوار آنقدرها هم که بنده فکر میکردم چیز بدی نیست و فوایدی نیز دارد که به سادگی نمیتوان از کنار آنها گذشت.
موقع خداحافظی به دوستم متذکر شدم که الان دیگر مانند آن موقعها نمیلنگم، پس خواهش میکنم از این به بعد فقط هر وقت جک و جانور سالمی را در دیوار کرج، آگهی کرده بودند، به من زنگ بزن. راستش دیگر زنگ نزد.
پای مناسبات پولی و بازاری که وسط بیاید، مناسبات فرهنگی و ادبی پا به فرار میگذارند!
بین ننوشتن و نوشتن، یک دیوار قطور به نام "بهانه" وجود دارد. یکی از چیزهایی که میتواند این دیوار را فرو ریزد، جوایز نقدی است. آیا این عیبی دارد؟ بله، ایرادش این است که با جوایز نقدی، نوشتن که کاری فرهنگی و ادبی است، جنبهی فرهنگی و ادبیاش را از دست میدهد و جنبهی سوداگری و بازاری پیدا میکند.
کیست که نداند برای سامسونگ یا سایت دیوار، بازار مهم است نه فرهنگ و ادب. کلماتی که به شوق کسب پول، در کنار هم چیده میشوند، محصولی جز نوشتههای بایر و بی ثمر ندارند. چراکه تاجر و سوداگر، چه سامسونگ باشد و چه سایت دیوار و چه امثال ذلک، به تنها چیزی که فکر نمیکند، تولید نوشتههای حاصلخیز، خوش آب و هوا و مثمر است!
ببخشید شما فقط نقد میکنید یا پیشنهاد خاصی هم برای ویرگول دارید؟
ویرگول برای اثبات این که هنوز به تولید محتوای خوب بیشتر از کسب پول اهمیت میدهد، چارهای جز این ندارد:
آخرین ضربه رو محکمتر بزن!
«من ۱۵ سال سن دارم. یک روز که در کوچه توپ پلاستیکیام را آقای همسایه پاره کرد ناراحت شدم و گریه کردم. همان روز به سایت دیوار رفتم و یک توپ نو خریدم که بهتر از قبلی بود و دیگر پاره هم نمیشد.»
و دوست دقیقی در مطلبی تحت عنوان «به گند کشیدن ویرگول توسط اسپمرهای سایت دیوار»، چنین نوشت:
«آقای دیوار، سایت دیوار، دیوار فخیمه اگر این پستهای مسخره را خودتون میذارید که خاک برسرتون، اگر دارن به اسمتون اسپم تولید میکنن و روحتونم خبر نداره مجددا خاک مطهر ایران بر سرتون و اگر روحتونم خبر داره و هیچ اقدامی نمیکنید تف تو روح خبردارتون!»
آیا آرزو بر میانسالان عیب است؟!
از صمیم قلبم آرزو میکنم سوداگران و بازاریان عزیز، در کنار تبلیغ از خودشان در سایت ویرگول و کسب سود و منفعت بیشتر، کمی هم به فکر خدمت به فرهنگ و ادب و چیزهای خوب دیگر این مرز و بوم باشند، کمی هم ملّی و میهنی بیندیشند و فقط به مجیزهای آبکی بنده و امثال بنده دل خوش نکنند. آرزو میکنم دوستانی هم که به شوق پول دست به قلم میشوند، کرامت و منزلت خود را حفظ کنند.
مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید شهریور تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: دیوارو هُل میدم غمام جا شه!