امروز، به فضل خدای عزیز، اولین یادداشت خودم را در سایت شخصیام منتشر کردم. این پُست، بخش بسیار کمی از آن یادداشت است. لینک یادداشت کامل، در انتهای پُست است.
توجه:
منظور از باسواد در این متن، کسی است که دارای یک برگ کاغذ روغنی، تحت عنوان مدرک دانشگاهی است و این مدرک، جز توهم خودحلالمسائلپنداری، چیزی برای او به ارمغان نیاورده است...
هر چه "بیسوادی" مال من، هر چه "سواد" هست، مال تو!
در ستایش بیسوادی!
این هرگز کار نمیکند!
گروه بیتلزها را باسوادها رد کردند ولی یک بیسواد پذیرفت!
"آندره ژید" باسواد، جلد نخست رمان "مارسل پروست" را خواند و رد کرد!
"ناتالی ساروت" باسواد گفت چیزهایی که مارسل پروست نوشته اصلاً شاهکار نیست و ماندگار نخواهد شد!
بی"سوادی"که تحسین همه را برانگیخت!
کربلایی کاظم ساروقی، بیسواد بود. نه آیتالله بود نه حجهالسلام!
کلاهبرداری بورسی سال ۹۹ کار باسوادها بود!
از کارگر بیسواد شهرداری تا دکتر باسواد مدیرعامل بانک ملّی!
چقدر روی متخصصین و کارشناسان حساب باز کنیم؟
یک داستان واقعی: شلاق خوردم!
یادداشت مرتبط:
در میکده علمیست که در مدرسهها نیست!
سه یادداشت پیشین:
اگر بهانهی برای نوشتن میخواهید به انتشارات «چالش هفته» سر بزنید.
اگر کمی حال خوب میخواهید، در لابلای یادداشتهای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» بگردید.
حُسن ختام: به نقل از کتاب «جاناتان استرنج و آقای نورل» نوشتهی «سوزانا کلارک»
او برای اولین بار فهمید که جهان به هیچ وجه احمق نیست، بلکه صرفاً منتظر کسی است که با او به زبانی که میفهمد، حرف بزند.
عنوان یادداشت کاملاً احتمالی بعدی:
گور پدر کتاب!
در صورت تمایل، متن کامل این یادداشت را در سایت «دستانداز» مطالعه فرمایید: