در میکده علمیست که در مدرسه‌ها نیست!

مقدّمه:

معلّم عربی ساعات زیادی را در مدرسه صرف آموزش صرف و نحو زبان عربی به دانش‎‌آموزانش می‎‌کند ولی همین معلّم عربی گرامی اگر با یک شخص عرب روبرو شود، نمی‌‎تواند به راحتی گلیمش را آب بیرون بکشد، چه برسد به دانش‌‎آموزان بینوایش.

حکایت معلّم انگلیسی در مدرسه و صرف وقت زیاد برای آموزش دستور و زبان انگلیسی به دانش‌آموزانش نیز همین است. نه معلّم گرامی و نه دانش‌آموزان محترمش، نمی‌توانند گفت‌وگوی راحت و بی‌دغدغه‌ای را به یک شخص انگلیسی‎‌زبان داشته باشند. تا حالا به یک شخص خارجی در کشور برخورد کردید که در به در به دنبال کسی بگردد که بتواند به دو سوال ساده‌‎ی او به زبان انگلیسی پاسخ دهد؟ بنده خودم شخصاً بارها با این صحنه مواجه شده‌‎ام.

موضوع فقط زبان عربی یا انگلیسی نیست. بحث بسیار کلان‎تر از این حرف‌ها است. آن حجم از مباحث گوناگون که به واسطه‏‎‌ی معلّمان و کتاب‌‎های درسی به ما آموزش دادند (= به زور نمره و کتک در ‏‎سر ما فرو کردند!) و آن چند هزار ساعتی از عمر اندک‎ ما که در مدارس هدر دادند، اگر در عمل فایده‎‌ای داشتند این‎‌گونه در صحنه‌ها‎ی مختلف زندگی فردی و اجتماعی، دور از جان شما، مانند خر در گل نمی‌‎ماندیم.

چنانچه چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه به ما آموختند، کاربردی داشتند، هرگز کارمان به این‎‌جا نمی‌‎رسید. این نظام آموزش و پرورش هفت رنگ تا الان چه گلی به سر ما زده است که همچنان بر روی روش‌های عتیقه‌ی آن پافشاری می‎‌کنیم و شش دانگ حواسمان جمع است که ناگهان معلّمی از خط‌‎کش و قالبی که برایش تعیین و یا به او تحمیل کرده‎‌ایم، تجاوز نکند؟

چند درصد از چیزهایی که در مدرسه و دانشگاه، به ما آموختند، به درد زندگی ما خوردند؟ چند درصد از چیزهایی که به ما آموختند، توانست دردهای کشور ما را درمان کند و زخم‌هایش را مرهم باشد؟ چرا این ماشینی که با روش خشک و بدون انعطافِ به کار گرفته شده در مدرسه و دانشگاه از یک دانش‌آموز و یا دانشجوی بینوا می‌سازند به محض ورود به زندگی و یا جامعه، چرخ‌هایش پنچر می‌شود و یاتاقان می‌‎زند؟

دیر که شده است ولی دست کم تا دیرتر نشده است، باید این زمین خشک و بایر آموزش و پرورش را شخم زد و روش تدریس و آموزش خشک و غیر مثمر کلاس‌‎های درسی را ببریم به سمتی که دانش‌‎آموز آن‎‌چه را که باید و برای زندگی‌‎اش در آینده نیاز است را خودش با تجربه، کشف و با عمق جان بیاموزد. به قول حافظ عزیز:

خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان
تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد.

ای کاش دانش‎‌آموزان عزیزمان بدانند که درس و مدرسه همه‌‎چیز نیست. غالب آموختنی‎‌ها را باید در لابلای کتاب‌هایی به جز کتاب‌هایی درسی آموخت. و اگر هدف آموختن معرفت باشد که تنها راه نجات انسان و جامعه‎‌ی تهی شده از معنا است، آن‌‎را از هیچ کتاب و مدرسه‌‎‏‎ای نمی‌توان آموخت. به قول میراز حبیب اصفهانی:

در میکده علمیست که در مدرسه‌‎ها نیست
در مدرسه عجبیست که در میکده‌‎ها نیست
حالیست به میخانه که با کس نتوان گفت
این‌جا خبری هست که در مدرسه‎‌ها نیست
هر علم که در مدرسه خواندی همه حرف است
آنجا که بود بحث و جدل حرف خدا نیست
بشکن قلم و پاره کن این دفتر پر حرف
کین نقش سیاهی به جز از رنگ و ریا نیست
به منظور گرفتن زهر یادداشت کوتاهی که خواندید، بخشی شیرین و کاملاً مربوط از کتاب «از پاریز تا پاریس» مرحوم محمدابراهیم باستانی پاریزی تحت عنوان «عربی حرف زدن عجم!» را در ادامه برای شما بازنشر می‎‌کنم:

زبان مکالمه‎‌ی عربی با زبان نوشتن آن تفاوت زیاد دارد. به همین جهت است امثال ما که زبان عربی را مثلاً در «یونیورسیته‌ی پاریز!» یاد گرفته‎‌ایم وقتی به یک عرب می‎‌رسیم کُمّیتمان لنگ می‎‌شود، هر چه عربی قلمبه بلغور کنیم آن‎‌ها نمی‌‎فهمند، زیرا کلمات در مکالمه‌‎ی عربی بالکل با نوشته‎‌ی آن، یعنی «عربیّة الفصحاء» فرق دارد.

می‎‌گویند یک وقت چند طلبه‌‎ی عرب به مدرسه ابراهیم خان کرمان آمده بودند و طلاب مدرسه می‎‌خواستند با این عرب‎‌ها عربی حرف بزنند. یک طلبه‌‎ی کرمانی خواسته بود به عربی بگوید: « آن اتاق من است.» گفته بود: «هذه الحجرة العقبيُّه تتعلّق بی»، البته به ظاهر غلط نگفته بود، منتهی با اصطلاحات روز عرب وفق نمی‎‌داد، طلبه‌ی عربی گفته بود خواهش می‌‎کنم با ما فارسی حرف بزنید، زیرا فارسی را از عربیتان بهتر می‎‌فهمیم!

این امر واقعیت دارد، آن عربی که ما در مدارس خود می‎‌خوانیم با عربی واقعی فاصله بسیار دارد، و این امر وقتی مشهود می‌‎شود که یکی معلّم عربی با یک عرب برخورد کند، آن وقت است که باید بگوید:

آن علم که در مدرسه آموخته بودم
در میکده از من نخریدند به جامی

و به همین سبب شاید واقعیت داشته داستان بازدید ملکه‌‎ی نخستین ایران از کلاس درس عربی دارالفنون که پس از گفت وگوی با معلّم به همراهان گفته بود:

عجیب‎‌ترین چیزی که در عمرم دیدم این بود که معلّمی عربی درس می‌‎داد در حالی که عربی نمی‌‎توانست حرف بزند!

تصوّر بفرمایید، چگونه کلمه‌‎ی ما كان يا ما يكون ( = نیست) به «ماکو» تبدیل می‎‌شود، یا این کلمه‌‎ی «ایش» جانشین عبارت «ای شيئ» يعنی «چه چیز است؟» و عرب «چه چیز می‌گویی» را «ایش کول = ای شیئ تقول!» می‎‌گوید.

معروف است یک روز، یکی از باسوادان ما که به عراق رفته بوده است. در فرودگاه خواسته بود عربی حرف بزند. ما می‎‌دانیم که عرب به مستراح، امروز می‌‎گوید «مرحاض يا التوالت». سؤال‎‌کننده خواسته بود بگوید: ای پاسبان، راه مستراح را به من نشان بده، چون شنیده بود که یک معنی راه، صراط، است و به گوشش خورده بود که «در صراط مستقیم، ای دل کسی گمراه نیست»، پس چنین سؤال کرده بود:

ايّها الشّرطه، اهدنا الصّراط المستراح!

پاسبان که از این مکالمه چیزی نفهمیده بود با کمال تعجب گفته بود:

ایشکول؟

رفیق ما فوراً از آن‌‎جا دور شده و به یارانش گفته بود:

این‌جا نباید از این‌‎گونه حرف‎‌ها زد، زیرا این پاسبان فکر کرد ما یهودی هستیم و صحبت اشكول را (لوی اشکول رئیس دولت وقت اسرائیل) پیش کشیده است.

اما پاسبان بیچاره چنین مقصودی نداشته است، او خواسته بگوید:

شما چه می‎‌گویی، ای شیئ تقول؟

و این عبارت در محاورات امروزی عربی به «ایشکول؟» تغییر یافته است.

حالا متوجه شدید که گفت‌‎وگوی با زبان عربی چقدر مشکل است؟

جلد قدیمی با کاغذ کاهی خودم که در زمان حیات مرحوم باستانی پاریزی خریدم، خواندم و بسیار لذّت بردم.
جلد قدیمی با کاغذ کاهی خودم که در زمان حیات مرحوم باستانی پاریزی خریدم، خواندم و بسیار لذّت بردم.
یادداشت‌‎های مرتبط:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%B2%D9%8F%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-sn7gvltwscdx
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%85-cbhjhtv8t5ck
https://virgool.io/me-plus-school/%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D9%87-hliw7onraeo7
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B4-ntbtfsdf7siy
https://virgool.io/me-plus-school/%DA%86%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%AA-trdjm6dttbtx
دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%A8-%D9%82%D9%8F%D9%85%D8%B1%DB%8C-mrqin3bg912c
https://virgool.io/Trojan-horse/%DA%A9%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B2%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%A7-%DB%B1%DB%B4-baeuj0uffleo
برای دستیابی به لینک‎ آخرین و تنها دسته‌‎بندی نوشته‌‎های دست‌‎انداز، می‌توانید به این یادداشت مراجعه کنید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/e6AwI
توجه:
  • عزیزان همیشه همراه، ساعت انتشار یادداشت‎‌های روزانه‎‌ام را از دیروز ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ _ از حول و حوش شش صبح به حوالی یک بامداد _ تغییر دادم. ممنونم که وقت‎ می‌‎گذارید و بد و خوبم را در کنار هم تحمّل می‎‌کنید. یا حق.