LOV_in·۲ ماه پیشحافظهیِ انگشتها که چطور از یادمیبرند عشقی را که همراه تنِ تو خاک شد.قطعهای نواخته از آخرین مرثیه بر پیکرِ عشق، که انگشتها هنوز بر کلاویهها سوگوارند.
LOV_in·۶ ماه پیشهراسیدهیِ مبارز، با گامهای لرزان امااگر تو باقی ماندهای در روزنهها، پس کورسو از آزادی میآید نه درد. نترس
LOV_in·۷ ماه پیشدر هر دمم تویی بهجا مانده است، ناتمام.در ستایشِ بوسههایی که هرگز ننشستند بر مقصدشان، لعلِ گرانبهایِ سرخت.
LOV_in·۷ ماه پیشبرای تمام روزهایی که نیستی.هیچ چیز نمیتواند مرا تمام کند زیرا آغازگرم تو بودی و دیگر هرگز نیستی.
LOV_in·۸ ماه پیشدختری که ماه خواندمش، در ستایش نیستیها.و اگر میشد تو را بوسید، به سان ابرها که مهتاب را.
LOV_in·۹ ماه پیشدختری که رهایم نکرد|شرقیترین رایحهبرای دختری که هرگز نخواهد دانست که چگونه دوستش دارم.