شروع عملیات جاسوسی؛ همکاری FBI و CIA
بیشتر از یکسال گذشت؛ از اولین روزی که وارد ویرگول شدم. یادمه تولد دوستمو یادم رفته بود برای همین نمیخواستم واتساپو باز کنم ???♀️ و شدیدا نیاز داشتم اون یه هفته فرجهای که قبل از امتحانات ترم برای درس خوندن داده بودنو به بطالت بگذرونم. پس چی بهتر از زاغ سیاه چوب زدن کسی که شدیدا کنجکاوی داره کجای نت ول میچرخه؟!
چند وقتی بود که پری حرف ویرگولو میزد و سه چار ساعت (شایدم بیشتر) سرش تو لپتاپ و خب پدر مادر گرامم اصلا گیر نمیدادن! ولی من که با سیاستای کثیف پری آشنا بودم و خوب میدونستم این جلوهی خیلی محشری از ویرگول که نشون والدین گرام میده یه جلوهی دارکم داره! (منظورم از دارک پدر و مادر نپسندانه است نه واقعا دارک چون ویرگول محشره دارکم نیست??♀️) کلا پری اینجوریه که حتی اگه در حال قتلم باشه با اون زبون چربش یه جوری برای بقیه تعریف میکنه انگار این کارش اونقدر خوب بوده که قراره بهش جایزهی صلح نوبل بدن :"||
ولی من عمرا خام زبون چرب یه ته تغاری بشم! لپتاپو روشن کرم و سرچ کرد "ویرگول" سایت معتبری به نظر میرسید. پیدا کردن اکانت پری چند ثانیه بیشتر طول نکشید دقیقا میتونستم حدس بزنم چه اسمی برای اکانتش انتخاب میکنه. (و این اصلااااا به این ربط نداره که ازش پرسیده بودم و هر کی خلاف این فک کنه مدیونه??) وارد اکانتش شدم و نوشتههاشو خوندم. بسی زیبا نوشته بود. (هر چی باشه خواهر منه دیگه از من یاد گرفته اینقدر خوشگل بنویسه ??✌✨)
بعد یه ذره با خودم فک کردم و متوجه شدم امکان نداره پری اینقدر بچهی پاک و معصومی باشه! پس گفتم یه اکانت تو ویرگول بزنم و هر فعالیتای مشکوکشو دنبال کنم! (این بارم اصلاا ربطی به این نداشت که خودم از محیط ویرگول خوشم اومدو دلم خواست توش اکانت داشته باشه :"|)
اون زمان یه روایتگر باشی تو ویرگول بود. پریم یه چندتا نوشتهی باحال بهم داد که بخونم. نوشتههای حباب و آلبالو بودن بنظرم. دیگه همین جوری کمکم با ویرگولیا آشنا شدم.
شروع تحقیقات پیشرفتهی سازمانهای سری؛ پرونده دیگر دست FBI و CIA نیست!
اولاش که تقریبا همه مهربونو خوب بودن ولی خب دیگه همیشه اوضاع عوض میشه با گذشت زمان و الان نمیشه گفت همهی ویرگولیا مهربونن چون بعضیاشون واقعا آدمای کثیفین! ??
ولی بـ.ـعـ.ـضـ.یــ.ا اونقدرررررر مهربونو حال خوب کنو با استعدادن که آدم یه چتِ کامنتی داشته باشه باهاشون، یا یه پست ازشون بخونه روزش ساخته است. به بعضـ.یای دیگهعم اینقدر اینقدر حسودی میکنم که اینقدر قشنگ مینویسن :"||
یه آدمایی هم هستن (نه خدایی اینا نیستن ?✋) که دیگه از دوست بودن گذشتن! مثل ننه و دوست عزیزم. اولش از کامنت بازی شرو شد و خوندن خراب کاریای اون دوتا نوهی ننه که همیشه از دستشون آسی بود و تهش به این واقعیت ختم شد که ما همهمون به لطف تحقیقات علمی ننه، ژن گربه تو بدنمون داریم ?✋
ی سریای دیگه هم در طول این سال شدن خواهرِ خواهر و بعدم دختر خاله (!) از آب در اومدن! ولی کاش واقعا ساتو خواهر هامینگ و آلبالو بود اون جوری زندگی خیلی راحتتر میشد. بدون یه کنترلگر بلفطره بالاسرت زندگی بسی شیرینتر میشه ولی حیف که یه کاش بیمعنیه! حتی بیمعنیتر از "کاشِ" مشهد بودن با یه عزیز :"|
تو این یه سال خیلی کارا کردیم. چه داستانای دسته.جمعی که ننوشتیم. چه چالشا و پرسشنامههایی که نبود. ولی از بین تمام چالشا سر چالش حرف ناشناس، دلم برا آویشن کباب شد ???♀️ ولی خب حداقل حسابی خندیدیم و دل همه شاد شد?✋
یه سری آدماعم این وسط بودن مرض ریختن توی این سال ?? اونم به سرکردگی اسی گرام! با اجرای تمیزِ یارا، آرتا و البته با حضور آتنا! ( فک کنم کوآلاعم خبر داشت درست یادم نیست!) (کلمه کلیدی: عروس مهتاب) البته بقیهی نوجوونای ویرگولیم از این چهار عزیز گران قدر توی کرمریزی کم ندارن!
یه سری آدما هم بودن فقط از من غلط املایی و رسم الخطی میگرفتن ?✋ آخرم بعید میدونم یه پست بدون غلط داشته باشم! از وقتی رفته بسی دلم براش تنگ شده ??♀️✨ دیگه کسی نیست غلتامو بگیره و نوشتههامو نغد کنه.
چند وقتیه با خـ.یـ.لیا خیلی حرف نزدم و دلمم خیلی براشون تنگ شده. اون قدری که من یه زمانی با گل آفتابگردون میحرفیدم با هیچ کس نحرفیده بودم. وقتی بهش فک میکنم واقعا نمیدونم چطوری این همه مدت باهاش حرف نزدم :"| (برم یه حالی ازش بپرسم برگردم.)
(اوک خب بریم ادامه)
پایان تحقیقات؛ پرونده به طرز مرموزی بسته شد!
توی این یه سال من سر امتحان تو ویرگول بودم، وسط کلاس توی ویرگول در حال کامنت بازی بودم، درس خوندنا رو میپیچوندم و میومدم ویرگول و... و خب واقعا خوش گذشت و ارزششو داشت حتی اگه نصف درسای نهمم یاد نگرفته باشم و الان مث چی قراره برای امتحان ریاضی بمونم چون دبیرمون کل فصل سه رو توی یه جلسه درس داد چون پارسال خونده بودیم :"|???♀️
ولی خب امسال دیگه کنکوری حساب میشم باید آدم بشم و کمی کمتر درس نخونم! ??♀️ برای همین امید است کمتر بیام و سخت تلاش میکنم کمتر بیام ولی متاسفانه هر چی بیشتر تلاش میکنم بجای کمتر اومدن بیشتر میام :"|| ولی خب زندگیِ و این مقاومتاش برای تغییر چ کار میشه کرد؟ نمیشه ک بر خلاف خواستهی زندگی قدم برداشت ??♀️
خلاصه که درساتونو بخونین و زندگیتونو شیرین کنین! (البته میتونینم نکنین به سلیقهی خودتون بستگی داره بعضیا زندگی تلخو دوس دارم درست مث اینه ک یکی شکلات تلخو دوس داره یکی شیرین! ??♀️ به خودتون بستگی داره! (سعی نکنین زندگی کسیرم شیرین کنین شاید اونا نوع تلخو دوس دارن :"| نباید ک به اجبار شکلات شیرین بدین به کسی که تلخ 99% میخوره :"|))
برایتان نزول نعمتهای آسمانی (برف/بارون) را آرزو میکنم ??
روزتان خوش و ویروسی باد ✋
پ.ن: بنظرتون کی بیشتر همه شایستهی امتحان کردن دومین نسخهی ویروسمه؟!
پ.نن: آیا هنوزم کسی هست جریان ویروس منو ندونه؟!