داستانک - عشق ِ در فصلِ سرما شاهزاده سراسیمه دوید توی قصر و گریه کنان به پدرش گفت با معشوقش در محوطه در حال صحبت کردند بودند اما از وقتی وارد قصر شده اند، معشوقش گم شده…
داستانک - داستان چیزی فراتر از این حرف هاست. یکی بود و یکی نبود. زن و مردی در دهی زندگی میکردند . گفته شده بود که مقدر است این زن و مرد تا ابد سهم یکدیگر باشند.
موضوع انشا : جهان بر عکس ها. به آن دوستم که معلم انشای مدرسه ای ست. گفتم . موضوعاتی را که برای انشا به شاگردانش میدهد به من هم بدهد. میخواهم انشا بنویسم و تمرین کنم. از…
وکتور و سالومون / درخت، سیگار و سکوت سرشسالومون سرش را پایین می اندازد. نه برای آنکه شرمگین باشد، فقط حس میکند وزن افکار توی سرش بیشتر از توان گردنش برای صاف نگه داشتن آن است.
وکتور و سالومون / خداحافظی تصور کن.که همین لحظه. میمیری.و بعد، بعد از آنکه مردی.دیگر چیزی نیست که تورا در بر بگیرد. همه چیز نیستی میشود.
مریض حالی ام خوش نیست/ لحظه نگاری 060701 توی دماغم بوی مریضی می آید. عطر می زنم.نصف شب راه می افتم میان راهروی خانه که اتاق دیگری را پیدا کنم . در بالکن باز است. احتمال میدهم شاید…
لحظه نگاری ۰۱۷۰۱ یک بری روی تخت میخوابم. و کتاب را میگیرم دستم. بخار تلخی توی سرم میپیچد. انگار منشاءش آن فکری باشد که پیش تر از این توی سرم گر گرفته بود. "…
لحظه نگاری 27601 حالت جا آمد عزیز من؟نفسی تازه کردی؟حالا باید برگردی به همان جهنمی که در آن بودی.روی زخم چشمهایم دست میگذارم و پلک هایم را می مالم. تصویر ه…
لحظه نگاری 26601 کتاب را روی صفحه ای که نمیدانم چند است. می بندم.بعد به این فکر میکنم که مگر بدتر از این هم میشود؟ آن وقت روی تخت در تاریکی دراز میکشم و منت…