khalafi·۳ ماه پیشرسول تشنه بودشبی دیگر آغاز شد و رسول به فکر فرو رفت. روی پتویی که پهن شده بود می غلتید. آن قدر غلتید که پتو چین چین شد و ناخوشایند برای مصرف خواب. رفت آ…
khalafi·۳ ماه پیشرسولُ باهوشتررسول که مدتی بود می خواست باهوش ترین فرد باشد، مقدار زیادی کندر مصرف می کرد. خوابی منظم برای خود تنظیم کرده بود و هر روز صبحانه می خورد. او…
khalafi·۵ ماه پیشرسول کتاب میخوانَددر کشاکش ورودی و خروجی، خروجی اگر بیشتر باشد «می گویند» قدرت بیشتر است. پس آنی که می نویسد، بی آن که بخواند بسیار قدرتمند است. و آنی که پس…
khalafi·۹ ماه پیشپول فلافل است.گرسنه اش بود. در کنار خیابان نشست و دستش را دراز کرد. یکی یک ده تومنی گذاشت توی دستش. دیگری ده تومنی قبلی را برداشت و به جایش یک صد تومنی گ…
khalafi·۹ ماه پیشرسول در خیابان می دویدرسول در خیابان می دوید. پرایدی پشتش در آمد و بوق زد. او دوید. پراید بوق زد. او بیشتر دوید. پراید سرعت خویش را افزود و بیشتر غرید. به ناگه ر…