به عنوان کسی که قرار بود واکنش نشان دهد، بیش از حد خونسرد به نظر میرسید. خونسرد؟ نه، بیتفاوت؛ آره دقیقا بیتفاوت. پک آخر را که به سیگارش زد با دو انگشت شست و سبابه فیلتر قرمز رنگ را از گوشهی لبش گرفت و رها کرد درون لیوان چای نیم خوردهاش. پشتبند آن هم دود حبس شده در سینه را از بینی بیرون داد و لختی بعد با رخوت برخاست. با انگشت کوچک دست راست، گوش همان سمت را تکاند، کیف مکعب مستطیل ظاهرا چرمش را آویزان شانه کرد و کت مخمل قهوهای را از پشتی صندلی برداشت، تکانی داد و بیاسلوب انداخت روی ساعد دست چپش. بیاینکه نگاهش را از ناکجا بگیرد، جوری نه زیاد فراز، نه چندان فرود گفت: «همهتون آشغالین» و رفت. نه تند و عصبی یا بیمیل شبیه آنها که پای رفتن ندارند، نه. مثل بیتفاوتها رفت! همین؟ همهتون آشغالین؟ همین؛ همهتون آشغالین و رفت. مثل بیتفاوت ها رفت./ پایان