ویرگول
ورودثبت نام
paree.s
paree.s
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

نوجوانی ام!

ارام با نیم بوت های قرمز پاشنه بلندی که ست سیاه و قرمزش را کامل میکرد روی سنگ فرش راه میرفت
صدای تق تق را همگان میشنیدند جز صاحبش
صاحب صدای تق تق با هندزفری مشکی ای در گوش، به دنبال چیزی میگشت
دنبال چیزی که خیلی وقت بود ذوقش را داشت
سالهای نوجوانی اش با آن ها گذرانده بود
نه نه، نه آنهایی که توی مدرسه باانها میگفت و میخندید
ان یکی ها، همان ها که بیشتر میگفتند، بیشتر میخندیدند، قهر توی کارشان نبود، کسی که کمی دپرس میشد همه به سمتش هجوم میبردند تا ارامش کنند...
از پشت شیشه ی مانیتور همیشه چشم انتظر این لحظه را میکشید
همان لحظه که چشمانش بدرخشند و با نیشخندی که نشانی از شخصیت سردی که همه ی آن هایی که منتظرشان بود میشناختند به سمتشان برود


از بالای عینک نگاهشون کردم، شک نداشتم همونا بودن، همون اسکل بازیا و روی سرهم پریدن که با این سنشون هنوز عادتش رو داشتن،نیشخندی از دیدنشون زدم و عینک دودی ام رو صاف کردم و کلاه کپمو محکم کردم و به سمتشون رفتم

به سمت ویرگولیا

نه، اشتباه نکنین منظورم کانر، دیاکو، نازنین باقری یا روحش شاد نیست حتی منظورم ولون هم نیست
نه نه نه منظورم اینا نیست!!

یکم بیشتر تو خاطراتت بگرد، یکم برو عقب تر، دیپ تر، اها همونجا

هرکدوم یه جا واستاده بودن و باهم حرف میزدن

دختری مو بلند با موهای قهوه ای کمرنگ که یک کلاه بافت تقریبا قرمز پررنگ روی سرش بود؛ اینو خوب میشناختم نصف زندگیم باهاش بودم: "میا"

پسری گوگولی و کیوت با موهای وز و فر فری؛ همیشه بدش میومد از اینکه کیوت صداش کنیم: "یودین"

دختر درون گرا اما خوشگل و چشم ابی ای که موهای بلوندی داشت و خیلی خجالت زده حرف میزد؛ اینو نمیشناختم کی رو میخواستم بشناسم؟: " آلیس "

کنارش یه دختر مو فرفری که با لباس زرد و سیاهش مشخص تر از اون نمیشد؛ کسی که با رقص و اواز و پستای خنده دارش همه میشناختنش و همیشه پستاش توی خنده دار بودن درجه یک بودن: "نگین"

کنارش پسری قدبلند با موهای مشکی تقریبا توی صورتش ریخته بود؛ راستش اولش حدس نزدم کیه ولی وقتی صداش کردن فهمیدم کیه: "آویشن"

در ادامه دختری مو کوتاه با یه کلاه بافت اسکلتی مشکی با یه هودی مشکی اور سایز بود؛ نصفه دیگه ی زندگیم رو با این گذرونده بودم: "ساتو"

یکم اونور تر دو نفر دیگه بودن دوتا پسر، یکی مرد جا افتاده ای بود اما با خنده های بقیه هم ریتم بود و بیشتر از همه میخندید و با همه راحت بود کسی جز اون نمیتونست باشه: "اسی"

و پسر دیگه با موهای وز وزی و صورتی شبیه سنجاب؛همونی بود که زیر پست رو نماییش غوغا راه افتاد و سنجاب نام گرفت: "مسیح"

نفر بعد دختری بود که از همشون کوچیک تر میزد عینکی بود و همش با استرس موهای قهوه ایه پررنگشو از روی صورتش کنار میزاد اما با اینحال ساتو ارومش میکرد: "رستا"

در کنارشون هم تنها ادم کل جمع واستاده بود کسی که همیشه ادم بود و همیشه ادم خواهد بود و همیشه ادم هست که خب از روی تیشرت ابی اش که روش یه ادم دیگه ای از اونایی که همیشه میزاره پروفش ولی هیچکی نمیدونه کیه و همه میدونن بازیگره ولی هیچ وقت بازیگر نیست و همیشه یه شخصیت گیمه! خب معلومه کیه دیگه: "map.air"

یک دختر ناز دیگه هم اونور تر بود با یه هودی پاندایی که کلاهشو هم پوشیده بود و گوشای پانداییش زده بود بیرون خو کی اینو نمیشناسه :"/ داره داد میزنه منم: "پاندا"

این وسط یه پسرم شق و ورق ایستاده بود مثل چی (!) یهویی کناریش گفت پات لق خورد و پسره از خنده پخش زمین شد خوب شد یه لحظه فک کردم یکی از بچه ها یه مرگیش شده وگرنه هیچ کی اینجا ادم نبود جز مپ :"/ پسره یه علامت خاموش روی بلیز سیاهی داشت که با شلوار سفید پوشیده بود خب این علامت کسی نیست جز کسی که یه زمانی نام نداشت کم کم دوتا سه تا نامدار شد: "بی نام"

کنار بی نامم یه پسر قدبلند دیگه با موهای بلند واستاده بود کسی که هیچ وقت توی ویرگول روی مخم راه نمیرفت ولی الان دیگه عادتش شده بود: "عرفان"

دختری قدبلند با موهای سفید و چکمه ی بلند مشکی، دقیقا شبیه مافیا ها شده بود خب جز من تنها کسی که همچین چیزایی رو خیلی دوست داره یه نفره : "آسمان"

کنار اسمان یه دختر با صورت گرد با موهای قهوه ای تیره ی کوتاه با چادر مشکی ای که بهش میومد بود؛ راحت بود اما معذب به نظر میرسید: "هامینگ"

و در کنارش هم یه دختر جذاب چادری دیگه کسی که همیشه ما رو سرحال و قبراق میکرد و نمیذاشت سر کلاسا خوابمون ببره کسی که همیشه به خدای خودش باور داشت: "آلبالو"

یه دختر با موهای حنایی بافته هم کنارشون واستاده بود خیلی قشنگ موهاش بافته بود ولی معلوم بود سرسری انجامش داده تا زودتر برسه شخصیتش یه جورایی دختر کوچولوی حال خوب کن بود اما ظاهر دختر بلند و کشیده مهربونو داشت همونی که همیشه تصور میکردم: "حسنا"

در امتداد اونا یه پسر تپل و ناز بود که حتی بدون دقت کردن به بقیه ی جزئیات هم میشد حدس زد که کیه معلوم بود کرم ویرگول و هیتر مسیح: "امیر"

پسر بعدی که داشت با امیر حرف میزد با موهای صاف و لختش که قهوه ای سوخته بودن و با اون هودی گربه ایش کسی نبود جز گربه ی ویرگول: "متین"

یکم بیشتر که نگاهشون میکردی میفهمیدی چندتایی از دستت در رفتن مثلا یه گروه سه نفره که با اینکه داشتن با همه حرف میزدن در اصل داشتن با هم حرف میزدن جوری که هیچکی هیچی از کارشون نمیفهمید اولیشون به روشنی روز معلوم بود که مادربزرگ هممونه: "بابوشکا"

کنارش پسرعموش بود که از اونجا پسر عموی اونه میشه پسر عموی همه ی ما : "دانجو"

و کنارشون دختری که خیلی شبیه بابوشکا با اون موهای مشکی و چشم مشکی و یه ست مشکی بود البته اون ست ابی اسمونی زده بود با بلوز سفید که معلومه : "ضحی"

اونور تر که میرفتی دوتا دختر دیگه با لباس پسرونه با موهای بلند خوشگل قهوه ای تیره میدیدی که یکیشون دور موهاش روبان زده بود میشد گفت رنگین کمونشون روشن بود؛ رنگین کمونایی که ویرگولو با رنگین کمون اشنا کردن و همیشه رنگین کمون ویرگول میمونن: "آرتا"و"یارا"

نمی خواستم همینجوری بهشون خیره بمونم ولی چیکار کنم همشون تمام دوران نوجوانیم بودن با اینکه فقط یه سال بود!

هرچی نزدیک تر میشدم افراد بیشتری میدیدم و خوب میدونستم که مثل تمام زندگیم اخرین نفر بودم

و خوب میدونستم که اون پسر مو قهوه ای با صورت کشیده که اونم ست مشکی زده بود کی بود،همون که با اینکه فقط یه بار دزدان دریایی کارائیب رو دیده بود به خودش جرئت داده بود اسم اکنتش رو بزاره{جک گنجیشکه} هه! خوب میدونستم کیه: "پارسا"

فقط پنج نفر مونده بودن که بزارین با اون دختر خوشگل با لباس فیروزه ای با یه فر ریز توی موهات که نصف حرفات با هرکسی رو خنده و بقیه اش به ایتالیایی میگذشت ولی همه از حرف زدن باهات خوشحال بودن و هیچکی خسته نمیشد که نصف حرفاتو نمیفهمه: "سالومه"

اون ور تر یه پسر بود که مثل یه ادم درونگرا یه گوشه واستاده بود و بقیه رو نگاه میکرد اما همش باهاش حرف میزدن و نمیذاشتن که تو خودش فرو بره کسی که یه زمانی یه ابهتی داشت ولی الان دیگه فقط به عنوان یه بیکار علاف هزار چارصدو خوردی ساله میشناختنش: "MBR"

بعدش میتونم سومین دختر مافیایی گروه بعد خودم و اسمان رو بگم کسی که همه رو زیر نظر داره با اینکه داره با میا حرف میزنه ولی حواسش به همه اشون هست دختری که موهای بلند قهوه ای تیره داره با لباس بنفش کامل ست: "زهرا"

بعدش میرسیم به انگیزه دهنده ی کل اکیپ کسی که اگه اون نبود ویرگول توی غر غرای ما دفن میشد کسی که هنوزم با اون لبخند دل فریب و پیراهن ابی کاربنی اش به همه انگیزه میده: "آتنا"

خب و اخرین نفر، میراث ویرگول، کسی که برای اولین بار دوم شخص مفرد رو راه اندازی کرد، کسی که جزو سه عضو اصلی انجمن نوجوونا بوده و هسته و خواهد بود، کسی که اسم یه چیز پیش پا افتاده رو کلا برامون عوض کرد: "حباب"

کسی رو جا ننداخته بودم نه؟ چون هیچکس دیگه ای نبود

سالومه تا منو دید پرید و گفت: چاووووووووووو

به همه سلام کردم و همه اشون خودشونو معرفی کردن، گفتم کس دیگه ای نیست نه؟

چرا یه نفر دیگه مونده بود "باب اسفنجی" نماد دیر امدن تو کل ویرگول رو جا انداخته بودم کسی که سر تا پاش سیاه بود حتی یه دکمه کوچولو رو هم جا نذاشته بود که رنگ دیگه ای باشه اونم پرید اومد و گفت ببخشید ببخشید میدونم دیر کردم چیزی سفارش ندادین گشنمه!

ویرگولیا :)
ویرگولیا :)





شاید باید منتظر ادامش باشید کی میدونه؟...


ویرگولیای قدیمیبیایید ویرگول را زنده کنیمکولولولولولولوهیچی دیگه به ذهنم نمیرسهایح
Always the poet, never the poem=))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید