عاقبت همهی ما باید مثل فواد میشد... داستان شخصیعاقبت همهی ما باید مثل فواد میشد. سه چهارسال از ما بزرگتر بود ولی کلاس مدرسهاش سه چهار سال کمتر از ما. بچهی سوم خانوادهای م…
در خودت شنا کن! سی و یک ثانیه مانده بود تا چراغ سبز شود.انگشهایش را یکییکی در نور آفتاب تکان میداد.برق لاکناخن صدفیاش، لبخند کمرنگی روی لبهایش نقاشی…
یاکریم یا هیشکی...! بالای تراس همسایه کناری، یک جفت یا کریم لانه کرده اند.همان همسایه ی پا اسبی محترم.دور نیست که پرنده های مهمانشان هم شبیه خودشان شوند.آفتاب…
نونتو بخور بابا بزرگم همیشه میگفت: بابا بیا انگشتاتو بکشم ببینم چقدر صدا میده. هرچی بیشتر نون بخوری، صداش بیشتره.ما هم بچه بودیم و نادون.کل روز سعی می…
طرح صیانت از فضای مُجازی الان که بیشتر فکر میکنم طرح صیانت خیلی هم چیز مهمی نبود.الکی خودمونو باختیم.ما روزای سخت تری گذروندیم و مثه اسب تو همون روزا قهقهه زدیم.مثل…
کژدار و مریض؟! قطعا تا حالا اصطلاح "کژدارو مریض" حداقل یک بار به گوشتون خورده.اولین باری که این عبارت رو شنیدم، صورت نوشتاریش رو دقیقا مشابه بالا در ذهنم…