پستهای مرتبط با داستان کوتاه تعداد کل پستها: ۷ سایر پستها با این تگ در ویرگول eid@$ در داستانطوری! ۷ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه راشِن رولت برای سایه ها علیرضا در داستانطوری! ۸ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه پیرمرد اینطوری نگام نکن! خودت هم مقصر بودی! به هر حال الان از اون زمان شصت و... یلدای روشن🤍 در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه مأيوسی در تقلّاى نجات یه داستان که مثلا به سبک احسان عبدی پور نوشته شده ولی تو باور نکن. حسین دهلوی در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه دوست سایهنویس من سایهها همیشه کلیتی هستند که جزئیات در آنها مشخص نیست. هستند و نیستند... مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مردی که میترسید از خیابان رد شود مرد ۶۰ ساله به نظر میرسید. جملاتی گفت. متوجه نمیشدم. هم آهسته حرف می... پسرک مهاجر در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه یک ده آباد و ده شهر خراب از دم ورودی حیاط صدای زنانهای بلند شد: « بچهها بیایین ناهار! »یک ر... علیرضا در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه پس تو 56 نفر رو به قتل رسوندی. قاتل روی صندلی رو به روی بازجو نشست. بازجو گفت: «پس تو 56 نفر رو به قت...
علیرضا در داستانطوری! ۸ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه پیرمرد اینطوری نگام نکن! خودت هم مقصر بودی! به هر حال الان از اون زمان شصت و...
یلدای روشن🤍 در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه مأيوسی در تقلّاى نجات یه داستان که مثلا به سبک احسان عبدی پور نوشته شده ولی تو باور نکن.
حسین دهلوی در داستانطوری! ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه دوست سایهنویس من سایهها همیشه کلیتی هستند که جزئیات در آنها مشخص نیست. هستند و نیستند...
مرضیه در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه مردی که میترسید از خیابان رد شود مرد ۶۰ ساله به نظر میرسید. جملاتی گفت. متوجه نمیشدم. هم آهسته حرف می...
پسرک مهاجر در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه یک ده آباد و ده شهر خراب از دم ورودی حیاط صدای زنانهای بلند شد: « بچهها بیایین ناهار! »یک ر...
علیرضا در داستانطوری! ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه پس تو 56 نفر رو به قتل رسوندی. قاتل روی صندلی رو به روی بازجو نشست. بازجو گفت: «پس تو 56 نفر رو به قت...