«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
گفت و گوهای پراکنده!(نُه)
هفت دوزخ چیست اخلاق بدت/هشت جنّت چیست اعمال خودت(مولوی)
یک:
اگه گفتی فرق این گل و گیاه ها و دار و درخت ها با ما آدما چیه؟
اونا رو وقتی می کارند شروع به رشد می کنند،ما رو وقتی از رشد می افتیم،تازه می کارند!
دو:
از فرهاد خبر داری؟
کدوم فرهاد؟
همونی که همیشه می گفت:«من با پنبه سر می برم!»
آره!(با نیشخند)
الان کجاست؟چه کار می کنه؟
الان بهشت زهراست،داره جواب نکیر و منکر رو می ده!
جدّی می گی؟کی مُرد؟
نمُرد،دو ماه پیش یکی سرش رو با چاقو بُرید!
سه:
جسارتاً می تونم بپرسم راز طول عمرتون چیه؟
شما چی فکر می کنید؟
مصرف مداوم لبنیات؟
نه!
مصرف مداوم سبزیجات و میوه های ارگانیک؟
نه!
ورزش و فعالیت های بدنی؟
نه!
دیگه ذهنم به چیزی نمی رسه می شه خودتون بگید؟
راز طول عمر من رسیدن به یه فلسفه ی یه جمله ایه!
می شه اون رو بگید؟
هر اتفاقی که می افته دقیقاً همون اتفاقیه که باید بیفته!
بیشتر توضیح می دید؟
ما آدما عادت کردیم به اتفاق ها صفت خوب و بد بدیم.بعدش برای خوباش خوشحالی کنیم و برای بداش غصّه بخوریم.همین خوشحالی ها و ناراحتی ها و هیجان های بی مورده که امان ما رو می بره.برای رسیدن به یه اتفاقی که بشه بهش صفت خوب داد،پدر خودمون رو در میاریم و برای مبارزه با اتفاقی که بهش صفت بد می دیم،خودمون رو از پا در می آریم.ولی اگه به این فلسفه که گفتم برسی زندگی واست خیلی راحت می شه و زندگی که برات راحت بشه،عمرتم زیاد می شه.
چهار:
فرق مرد و نامرد رو از کجا می شه تشخیص داد؟
مرد اگه یه کشور،شهر،محلّه،اداره یا جمعی رو ترک کنه همه می گن:«حیف شد که رفت!»،اما نامرد وقتی جایی رو ترک کنه،همه می گن:«خوب شد که رفت!»
پنج:
پدرتون خدا بیامرز چند سالش بود؟
تا پدرم زنده بود از ترس اینکه چشم بخوره سنّ واقعیش رو به کسی نمی گفتم ولی حالا که مرده می گم:هشتاد سالش بود!
راز طول عمرشون چی بود؟
صله ی رحم:همیشه به فک و فامیلا سر می زد و حالشون رو می پرسید.
پدر شما خدابیامرز چند سالش بود؟
صد و دو سال!
اون خدابیامرزم خیلی اهل صله ی رحم بود.نه؟
نه!خدابیامرز از خونه به زور بیرون می اومد چه برسه به این که صله ی رحم به جا بیاره!
شش:
برای چی طلاق گرفتید؟
اختلاف طبقاتی داشتیم!
تا اونجایی که من خبر دارم شما هر دوتون آس و پاس بودید!
ما نایلون خواب بودیم،اونا کارتن خواب!
شما به این می گید اختلاق طبقاتی؟
بله!
طبقه کدومتون بالاتر بود؟
معلومه دیگه ما که نایلون خواب بودیم!
چرا؟
کارتن و مقوا رو می شه دم هر دکونی پیدا کرد اما برای نایلون باید پول بدی!مقوا نورخور نداره ولی نایلون نورخورش خوبه.مقوا گرما نداره ولی نایلون گرماش خوبه.کارتن خواب که باشی یه برف و بارون بزنه بی خانمانی ولی نایلون خواب که باشی نه...!
هفت:
کجا تشریف می برید؟
فشاردرمانی!
خخخخخخخخ
چرا می خندی؟
ببخشید دست خودم نبود:ما بدبخت بیچاره ها دنبال یه راه چاره ای می گردیم که بهمون فشار نیاد،اونوقت شما مایه دارا می رید یه جایی که بهتون فشار بیارن!
جویِ خَمْرْ و جویِ شَهْدْ و جویِ شیرْ/نیست جزْ خُلْقِ لَطیفْ دِلپَذیرْ(مولوی)
گفت و گوهای پراکنده ی قبلیم:
پُست قبلیم:
پُست بعدیم:
دو پُستی که اخیراً با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»منتشر شدند:
پیشنهاد می کنم این داستان کوتاه قشنگ را هم بخوانید:
حُسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفت و گوهای پراکنده!(یازده)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفت و گوهای پراکنده!(پانزده)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتوگوهای پراکنده! (۲۳)