سارا خباز·۱ ماه پیشبادکنک صورتیفقط جیغ میزدم. جیغهای به قول مادر بنفش. پرستار سرنگی را در بازویم خالی کرد و مثل پتویی که خیس شده باشد افتادم روی دست پرستار. دکتر میگفت…
عطا·۱ ماه پیشجنوناول گلایه میکنم بعد که میبینم اتفاقی نیافتاد به خودم روحیه میدم. نمیشه از همون اول به خودم روحیه بدم. احساس حماقت میکنم. مگه میشه توی این ش…
Azadeh·۲ ماه پیشدلنوشتهی یه شاعر دیوونه!دوس داشتم شاعر باشم اما نمیدونستم شاعر بودن مساویه با دیوونه بودن!
فائزه عین آبادی·۵ ماه پیشهرچه منتظر ماندم، نیامدم!با طعنه و لحن چکش وارش می گفت:-دیگر جنون تورا رها نخواهد کرد. تویی مرکبی چموش و او راکبی آزموده! چندی یکبار با تلاش توان فرسا طناب دریده و…
مریم·۸ ماه پیشخواستم کمی مریم باشم.(قسمت چهارم)در حالی که بنظر میرسد زندگی خود دیوانه باشد، چه کسی میداند مرز دیوانگی کجاست؟!
خودشناسی و عرفان·۹ ماه پیشگذشته پرستی ناکام، جنون و جنایت ناخواستهگذشته پرستی ناکام، جنون و جنایتچگونه میتوان از اسارت و بازیچگیِ فعالیتھای خودبهخودی و کورکورانهی ذھن جلوگیری و آنھا را مھار نمود؟ زیرا…