احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۵ سال پیشستاره ی اقبال میمنت و مبارکی طلوع می کند.در طول مسیر آقای میمنت، آقای نیابتی را که مدام در حال سر خوردن از روی موتور بود ثابت نگه می داشت. آقای میمنت مدام به زمان سربازی و خاطراتی…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۵ سال پیشآقای نیابتی کیست؟ (قسمت دوم)سه مرد سوار موتور به سمت مقصدی که خودشان هم نمی دانستند کجاست حرکت می کردند. آقای مبارکی جلو نشسته بود پشتش آقای میمنت و آقای نیابتی به عنو…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۵ سال پیشآقای نیابتی کیست؟ قسمت اولسه مرد به خانه ی اقای نیابتی رسیدند. خانه ای با شکوه و بزرگ در بهترین منطقه ی شهر. اقای مبارکی با خودش گفت که مبارکی نباشم اگه از این خونه…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: آقای میمنت خِفت گیری میکند.فردای اون روز اقای میمنت و اقای مبارکی شروع کردند به نقشه کشیدن برای فرار از کشور. قرار بود از راه زمینی به ترکیه برن از اونجا یونان بعد…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: گذشته ی میمنت و مبارکیقسمت قبل تا اینجا پیش رفتیم که آقای میمنت و مبارکی طی یک سری اتفاقات بهم پیوسته با همدیگه آشنا شدن و دوستی شون شکل گرفت حالا ادامه…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: ماجرای دوستی میمنت و مبارکی (2)آقای میمنت به زور دست آقای مبارکی رو کشید و با خودش برد تا دم در کله پزی، دزدکی از شیشه ی کله پزی داخل رو نگاه کرد و دید خوشبختانه هنوز…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: ماجرا دوستی میمنت و مبارکی.آقای میمنت با دیدن پلیس و طلبکار دم در خونه اش حسابی ترسید. تصمیم گرفت که یکم توی پارک قدم بزنه تا اون دو نفر برن وبعد برگرده، از طرفی…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: اقای میمنت ورشکسته شد. (2)اقای میمنت مستاصل روی صندلی نشسته و به نحوه ی تربیت پسرش فکر میکنه و اینکه اینهمه سال زحمتش رو کشیده ولی اون اینطور گستاخانه جوابش رو…
احمد سبحانیدرماجرای میمنت و مبارکی·۶ سال پیشداستان کوتاه: آقای میمنت ورشکسته شدطی یک سری اتفاقات دنباله دار و ناگوار جناب آقای میمنت ورشکسته شد. هرچی خودش رو به در و دیوار کوبید تا راهی پیدا کنه تا از زیر بار این…