نازنین·۱ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییقلمرو جادویی رمان قلمرو جادویی پارت هفتم یهو یکی خوابوند تو گوش ارشیا. اوف، دلم خنک شد.#مگه من نگفتم دیگه از این کارا نکن ☆آخه بابا مگه من…
نازنین·۱ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییقلمرو جادویی رمان قلمروجادویی پارت ششم لباس هام رو در آورد. اشک تو چشمام جمع شد و اون من رو در شوغا گرفت و دییوب، دستاش مدام روی مندب تکون…
نازنین·۱ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییرمان قلمرو جادویی پارت پنجم به خودم یه نگاه تو آینه کردم. با دیدن تصویر روبرو جیغ بلندی کشیدم. ناگهان ارشیا با نگرانی اومد داخل اتاق؛…
نازنین·۲ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییقلمرو جادویی رمان قلمرو جادویی پارت چهارم☆تو از این به بعد مال منی عروسک کوچولو بعدش یه نگاه به لبام انداخت و لب هاشو تر کرد. یه بوسه کوچیک…
نازنین·۲ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییرمان قلمرو جادویی پارت سوم صف بستیم. دونه دونه موجودیت و جنسیت هامون رو میپرسیدن. فلئور و ساینس دورمون رو گرفته بودن، فلئور جلو و ساینس عقب…
نازنین·۲ سال پیشرمان قلمرو جادوییرمان قلمرو جادویی پارت دوم به سمتم اومد و گفت باهاش برم. یعنی چه اتفاقی افتاده؟ از زندان بیرون رفتیم. نور شدیدی اون بیرون بود. کلی دختر و پ…
نازنین·۲ سال پیشرمان فانتزی قلمرو جادوییسلام دوستان ابتدای رمان مقداری صحنه نامناسب دارد اما پس از آن مطالب درست و بدون محتوای محدود است