Melode·۱۳ روز پیشآسمان سرخهمه آسمان شب را دیده اید،ما می خواهیم همان را بگوییم ولی با تغییری بزرگ،همه چیز از شب اول آن ماه کوفتی شروع شد.ما فکر می کردیم در تابستان م…
فاطمه رسولی·۱ ماه پیشبگذار هیولا برگرده/ معرفی رمان فرانکشتایندرسته مری شلی قول داد دیگه هیولا تو زندگی آدمها پیداش نشه. اما از کجا معلوم؟ شاید هیولا هنوز یه جایی روی کره زمینه.
خیال و خط·۲ ماه پیشکدام یک از کتابهای برندون سندرسون را باید اول بخوانید؟اگر علاقهمند به دنیای فانتزی هستید، بدون شک نام برندون سندرسون به گوشتان خورده است. این نویسنده برجسته دنیای ادبیات فانتزی، آثار متعددی را…
MSD·۵ ماه پیشسرنوشت خونین: چپتر هجدهمعکس اول یکجور عتیقه باستانی به نظر م یرسید . کر های طالیی رنگ که حکاکی هایش اصالً رنگ و رو رفته نبود. عکس دوم مربوط به مردی پنجاه ساله چاق.…
MSD·۵ ماه پیشسرنوشت خونین: چپتر هفدهم(شروع فصل سوم)خواب دیده بودم. وقتی که صبح با صدای کوبیده شدن در بلند شدم، این را م یدانستم. ولی محتوای خوابم را به یاد نداشتم. خواب هایم برایم خیلی مهم…
MSD·۶ ماه پیشسرنوشت خونین: چپتر شانزدهمسارا _ چرا اینقدر دیر تماس گرفتی؟_ سرم شلوغ بود. از اون گذشته، مگه نمی دونی تو میدون جنگ اکثر وسایل الکترونیکی بی مصرف می شن؟ مجبور شدم مصا…
MSD·۶ ماه پیشسرنوشت خونین: چپتر چهاردهموضعیت پایم بدتر از چیزی بود که فکرش را می کردم. گلوله مهلک از تر آن بود که درباره اش شنیده بودم. بعداز اینکه وارد بدنم شده بود باز شد و چن…
MSD·۶ ماه پیشسرنوشت خونین: چپتر دهماز روزهای بادی خوشم م یآمد. از اینکه باد را روی صورتم حس کنم. از اینکه نفسم را با هوایی که ازدوردستم یآمد پر کنم. از اینکه دست هایم را باز…