ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

گشتِ هِرهِرکِرکِرشاد!

گفت‌وگو یا بحث و جدل پراکنده‌ی زیر بین چند دوست با افکار مشابه و یا متفاوت که هفته‌ای یکبار، برای پیاده‌روی، به یکی از پارک‌های تهران می‌روند، اتّفاق می‌افتد:

"الف" در حالی‎‌که به چند خانم اشاره می‌‎کند: نه به اون شوری شور، نه به این بی‌‎نمکی!

"ب" خطاب به "الف": آره واقعاً! چی می‌شه گفت؟

"پ" خطاب به جمع: آخ آخ عجب تیکه‌های ملسی! (با خنده) بچه‌ها من از هفته‌ی دیگه خودم تنها میام پیاده‌روی!

"الف" به جمع: نه به اون موقع که طرف رو به زور سوار ماشین می‌‎کردن ببرن ارشادش کنن، نه به حالا که طرف هر جوری دلش می‎‌خواد میاد بیرون کسی هم نیست حتی یه تذکر بده! اون سه تا رو نگاه کن! ببین با چه وضعی دارن پیاده‌‎روی می‎‌کنن! بگو لامصبا سردتون نمی‌شه؟!

"ج" در حالی‎که با غضب به خانم‌‎هایی که "الف" به آن‎‌ها اشاره کرد، نگاه می‎‌کند: به والله اگر دست من بود، موهای اینا رو گره می‎‌زدم به سپر ماشینم، دور تا دور همین تهرون می‎‌چرخوندمشون!

"ب" خطاب به "ج": مرد حسابی این چه حرفیه داری می‎زنی؟ مگه داعشی هستی تو؟ این که از شور هم شورتره! آقای مثلاً مسلمون، نهی از منکر این‎‌جوریه؟!

"ج" خطاب به "ب": نه این‌جوریه که داری می‎بینی! ببین! فکر کردن این‌‎جا لاس وگاسه! دو روز پیش رفتم نمایندگی ایران‌خودرو، مگه ایران خودرو دولتی نیست؟ تموم خانوما سر لخت بودند. دیروز رفتم دندونپزشکی، از منشی‌ها گرفته تا خانم دکتر همه انگار لباس شب برشون بود!

"پ" خطاب به "ج": شیطون بگو کجا می‌ری دندونپزشکی مام بریم همون‌جا دندونامونو درست کنیم!

"الف" خطاب به جمع: من می‎‌گم این مسئولای فرهنگی ممکلت اگر به جای این که فقط حرف بزنند، یه کم عمل کرده ‎بودن و با یه ذرّه خلاقیت، قبل از جلوگیری از هر منکری، خودشون یه چند تا معروف براش تعریف کرده بودن، کارمون به اینجا نمی‎‌کشید و وضعیت اینی نبود که داریم می‌‎بینیم!

"ج" خطاب به "الف": چی داری می‌‎گی؟ دوباره داری فلسفه می‌‎بافی؟!

"ب" خطاب به "ج": یه نفرم که بین ما دو تا کلمه حرف حساب می‌‎زنه مسخره می‌‎کنی؟! آخه این چه اخلاق بدیه که تو داری بشر؟!

"د" خطاب به جمع: به نظرم الان توی این اوضاع گرونی، وقت این کارها نیست. دوباره دلار رفته بالا، ماشین و خونه هم همین‌‎جوری داره می‎‌کشه بالا. کافیه به مردم گیر بدن تا صداشون در بیاد که شما اول برین این چیزا رو درست کنید بعد بیاید! می‌‎گید نه؟ برید به یکی از همین خانوما بگید ببینید چی می‎‌گن!

"ج" خطاب به "د": حالا چون این چیزا خرابه باید بزنن باقی چیزها رو هم خراب کنن؟! بعدشم اینا همش بهونه است تا این مملکت رو به گند بکشن. انقلاب زپرتی‌شونم، انقلاب جنسیه نه هیچ کوفت و زهر مار دیگه‌ای!

"ب" خطاب به "ج": سفت و محکم می‌گن نیست ولی منم دارم به این نتیجه می‌رسم که هست! دیروز بعد از ظهر رفتم کرج به مادرم سر بزنم. توی خیابون چهارم چمن کرج چهار تا دختر دیدم که اصلاً شلوار پاشون نبود. باور می‌کنی؟ به خدا خودمم اگر ندیده بودم باور نمی‌کردم. یه تیشرت بر کرده بودند که به زور خشتک شورتشون می‌رسید. یکی‌شون اومد وسط خیایون به من سلام نظامی داد. فکر کنم به خاطر ته ریشم فکر کردم بسیجی مسیجی‌ام! یه لندهور بی‌غیرت هم همراهشون بود. فکر می‌کنی ماشینشون چی بود؟ از این تویوتا هایلوکس‌ دو کابین‌های جدید که پنج شش میلیارد تومن پولشه! الان اینا مشکل اقتصادی دارن؟ اینا شمشیر تیز کردن برای بی بند و بار کردن جوونای مردم تا مخشون رو با این چیزها اشغال کنن. مملکتی هم که مخ جووناش با این چیزا اشغال بشه، اشغال خودشم آسون می‌شه!

"د" خطاب به "ج" و "ب": منظورم این نیست که حتماً همه‌شون درست می‌گن. ولی تا وضع اقتصاد خراب باشه، بهونه دستشونه دیگه. برای همین الان وقت بگیر و ببند نیست. باید ناچاری یه کم فیتیله رو بکشن پایین!

"پ" خطاب به جمع: البته به نظر من که هیچ مشکل خاصی نیست! (می‌خندد) ولی "د" راست می‌‎گه. به نظر منم باید صبر کنن. باید فیتیله رو بکشن پایین و به جای این کارها یه کم شادی به جامعه تزریق کنن. خودتونم می‌دونید که من از وضعیت خیلی هم راضی‌ام! (همراه با نیشخند) راستی "ب" یادت باشه آدرس دقیق خیابونی که اون دافا رو توش دیدی رو حتماً بهم بدی!

"ج" خطاب به "پ": مرد حسابی تو مثلاً زن و بچه داری. سنّی ازت گذشته. یه کم خودتو جمع و جور کن.

"پ" خطاب به"ج": چیه مگه ما دل نداریم؟! بعدشم شما چرا بدتون میاد مردم شاد باشن؟

"ج" خطاب به "پ": مرد حسابی کی بدش میاد مردم شاد باشن. چرا فکر می‌کنی شادی توی ولنگاری و بی بند و باریه؟

"پ" خطاب به "ج": اون موقعی که امثال تو به این مردم سخت می‌گرفتید باید این روزا رو هم می‌دیدید. این فنری که به زور نگهش داشته بودید حالا ول شده داره می‌پره بالا و پایین، شما رو هم با خودش بالا و پایین می‌بره! آره عزیز جون اینجوریاست!

"د" خطاب به جمع: "پ" داره راست می‌گه الان باید به جامعه شادی تزریق کنن!

"ج" خطاب به "پ" و "د": خوشتون اومده‌‌ها؟ شادی تزریق کنن! شادی تزریق کنن! خُب شما بفرمایید این شادی رو چه جوری باید تزریق کنن؟!

"پ" خطاب به "ج": مثلاً به جای گشت ارشاد، گشت هِرهِر کِرکِر شاد راه بندازن!

"ج" با تعجب خطاب به "پ": گشت چی چی؟

"پ" خطاب به "ج": واقعاً نشنیدی؟! یا خودتو می‌زنی به نشنیدن؟ گفتم گشت هِرهِر کِرکِر شاد!

"ج" با تعجب بیشتر و کمی عصبانیت رو به "پ": اون موقع این گشتی که گفتی با این اسم مسخره‌ش باید چه کار کنه؟!

"پ" خطاب به "ج": باید چند تا آدم باحال و اهل دایره و تمبک رو سوار ون‎‌های نیروی انتظامی ‎کنن و هر جا که دیدن چند تا خانم بدون حجاب دارن راه می‎رن پیاده‎‌شون کنن، دایره و تمبک بزنن و فضا رو شادتر کنن. این‌جوری نظر اینا به نیروی انتظامی بر می‎‌گرده و رسانه‎‌های خارجی هم دیگه نمی‎‌تونن بگن توی ایران دارن زنا رو سرکوب می‌‎کنن!

"ج" با نیشخندی زهردار خطاب به "پ": گرفتی ما رو؟! داری شوخی می‎‌کنی یا جدّی جدّی داری ایده می‌دی؟!

"پ" خیلی جدّی خطاب به "ج": کجای لحنم به شوخی می‎‌خورد؟!

"ج" با لحنی تحقیرآمیز خطاب به "پ": واقعاً خداقوت بابت این حجم از عقل و شعور و خلاقیت. اسم خودتم گذاشتی مسلمون؟ همین جوریشم نمی‎‌شه بی‌ بند و باریی که مملکت رو برداشته رو جمع کرد! اون‌وقت می‌گی برن باهاشون بزنن برقصن؟!

"پ" با کنایه خطاب به "ج": وقتی می‌گن ایران قبرستون ایده‌هاست، یعنی همین! ایده‌ی منم هنوز دنیا نیومده چال شد! تو چرا فکر می‎‌کنی مسلمون حتماً کسیه که مثل تو فکر کنه؟

"ج" با عصبانیت خطاب به "پ": من نمی‌‎گم مسلمون باید مثل من فکر کنه، ولی آخه این چیزی هم که تو داری می‎‌گی به هیچ کجای اسلام نمی‌‎خوره!

"پ" با کمی خشونت خطاب به "ج": مرد حسابی کدوم کارمون به اسلام می‎‌خوره که حالا این یکی بخواد بخوره؟ بعدشم مگه توی این ممکلت همه مسلمونن؟ خیلی‎‌ها دیگه فقط از مسلمونی، فقط اسمش رو دارن یدک می‎‌کشن! همین باجناق من خیر سرش مکّه هم رفته. دیگه همه‌تون خوب می‌شناسینش دیگه... !

"د" خطاب به "پ": این که داری می‌‎گی مردم به شادی نیاز دارن درسته، ولی نمی‎‌شه که با ون نیروی انتظامی برن مطربی کنن که مردم رو شاد کنن! در شان نیروی انتظامی نیست! هستش؟!

"پ" خطاب به "د": در شان نیروی انتظامی نیستش، در شان وزارت فرهنگ و ارشاد چی؟ اونا یه چند تا ون خوشگل و رنگارنگ رو بذاره برای همین کار. از هنرمندام استفاده کنن! خدا رحمت کنه مرتضی احمدی رو! الان اگر بود جون می‌داد برای این کارها! این آهنگشو یادتونه کک افتاده به تنبونم می‌خوام خودمو بجنبونم... !

"ج" خطاب به جمع: آقا از هفته‎‌ی دیگه اگر "پ" بیاد، من نمیام! خودتون بیاید!

"ب" خطاب به "ج": یه کم جنبه داشته باش. بچه که نیستی این‌‎قدر زود بهت بر می‎‌خوره! داریم دو کلوم درد و دل می‌کنیم.

"الف" خطاب به جمع: دلمون خوش بود بچّه‌‎هامون توی خونه کنارمون هستن و دیگه اتّفاقی براشون می‎‌افته. نگو همون گوشی همراه لعنتی که دستشون بود داشت کار خودش رو می‌‎کرد و همه‌‎جور اتّفاقی داشت براشون می‌‎افتاد!

"ب" خطاب به "الف": راست می‌‎گی به خدا، این گوشیا پدرمون رو در آوردن. توی خونه همه‎‌مون سرمون تو گوشیه! وقت نمی‌‎گذاریم ببینیم تو دلامون داره چی می‎‌گذره.

"الف" خطاب به "ب": یه جورایی بچّه‌‎هامون رو گم کردیم. بچّه‌هامون مثلاً کنار خودمونن، ولی در حقیقت گمشون کردیم! اونم یه جوری که دیگه نمی‎‌تونیم پیداشون کنیم!

"ب" خطاب به "الف": فقط بچه‌‎هامون گم نشدن. ما خودمونم دیگه خیلی وقته که گم شدیم. اصلاً ما گم شدیم که بچه‎‌هامونم گم شدن! اگر ما گم نمی‌شدیم، شاید اونام گم نمی‌شدن!

"ج" با نیشخند خطاب به "الف" و "ب": خدا وکیلی یه جوری حرف بزنین مام بفهمیم چی داری می‌‎گید؟

"الف" خطاب به "ج": الان تو می‎‌دونی وقتی بچه‌‎هات و خانمت گوشی دستشونه دارن باهاش چه کار می‌‎کنن؟

"ج" خطاب به "الف": نه!

"الف" خطاب به "ج": الان بچه‎‌هات و خانمت می‌‎دونن تو توی گوشی چه کار می‎‌کنی؟

"ج" خطاب به "الف": نه!

"الف" خطاب به "ج": پس هم تو اونا رو گم کردی، هم اونا تو رو گم کردن! حالا فهمیدی چی شد؟!

"ج" با عصبانیت خطاب به "الف": داری توهین می‎‌کنی؟ مگه من نفهمم؟ چه ربطی داره به گم کردن... !

"ب"خطاب به "ج": مرد حسابی چرا دنبال جر و بحث می‌گردی؟ راست می‌‌گه دیگه! زود بهت بر نخوره! حال و روز همه‎‌مون یه جورایی همینه!

"الف" خطاب به جمع: بعد از یک هفته سگ دو زدن، اومدیم خیر سرمون یه ساعت توی پارک پیاده‎‌روی کنیم، حالمون خوب شه. آقایون من از همه‌تون معذرت می‌‎خوام. اشتباه کردم سر بحث رو باز کردم! اونایی که باید به فکر باشن نیستن، اون‌وقت ما این‎‌جا داریم می‎‌زنیم تو سر و کلّه‎‌ی هم!

یادداشت پیشین:
https://vrgl.ir/tJxMs
عنوان یادداشت کاملاً احتمالی بعدی:

پهلوان ساندیس!

فرهنگسیاستانقلاب جنسیگشت ارشادانقلاب
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید