کمند...درسَکّو!·۱ سال پیشبی عنوان!هنوز هم میبینمت...بگو دوری چرا؟همانقدر که نگرانم ازت بدم میآید!همانقدر که افسردهام ازت بدم میآید!همانقدر که زیبایی ازت بدم میآید!همانق…
کمند...·۱ سال پیشآبی...؟آبیشدهام...نه چون اقیانوسی آرام!نه همانند دریایی بیپایان...نه به رنگ آسمان...ویا زمین از کهکشان!آبیشدهام...به رنگ درد! دردی که به آرام…
کمند...درهبوط درد·۱ سال پیشبیعنوان!ماه زیبای من!بگو چهشده؟! ناراحت میبینمت!میدانم! تو هم رنج کشیدهای...تو هم شبها نخوابیدی و روزها بیدار ماندی!تو هم شبها نمیخوابی…
کمند...درهبوط درد·۱ سال پیشبی عنوان!ماه من! این آدمها حرفهای مرا نمیفهمند!گویی در هزارتو های وجودشان گمشدهاند.دلم برایشان میسوزد! برای خاکسترهایی که به امید خاکی بودن د…
کمند...·۱ سال پیشبی عنوان!این روز ها عجیب بزدل شدهام...به چشمانت که نگاه میکنم... مغزم خالی میشود...میترسم همهچیز را از نگاهم بخوانی!و از من متنفر شوی...میدان…
کمند...·۱ سال پیشبی عنوان!تنهایی ام عمیق شده...حالا عمیقا تنها هستم!و تنها هم صحبت واقعی ام،کاغذ سفید و درخشش چشمان توست، ماه من!تو که نگاهم نمیکنی...از آن هراسا…
کمند...درسَکّو!·۱ سال پیشبی عنوان!چطور اتصال نگاهم را از چشمانت قطع کنم؟ حالی که کوی و برزن سرمای دستان سفید عروس سال را فریاد میزنند اما آن دو گوی سرخ، به حرارت و سیاست تا…
کمند...·۱ سال پیشبی عنوان!قبلترها...وقتی تنهایم میگذاشتند...چونان ابر بهار میباریدم! اما حالا تنها رفتنشان را نگاه میکنم و قدمهایشان را میشمارم...آدمهای کوتاه…