آبی·۴ ماه پیشاین پست برای نویسنده پست منتشر شده است!اهم اهم… من برگشتم. نه برای شما! برای خودم!چون امروز اینجا به خودم خیلی افتخار میکنم. ولی میترسم که بگم! نمیتونم برم توی صفحه اینستاگرامم…
آبی·۴ سال پیشمن و رییس جمهور ارمنستان!در پست قبلی براتون گفتم روزی که وارد شرکت شدم، به جز چند تا میز، بقیه خالی بودن و فضای کار اشتراکی ما سوت و کور بود. من هرگز فکر نمی کردم ر…
آبی·۴ سال پیشچندتا به دلت بدهکاری؟كلاس سوم دبستان كه بودم.دوست داشتم يک چتر هفت رنگِ رنگین کمانی داشته باشم. از آنها که از بنفش شروع می شد و یکی یکی رنگ هایش می رفت تا قرمز…
آبی·۴ سال پیشداستان داره شروع میشه!روزای اول هیچ اتفاقی توی شرکت نمیفتاد...سوووتتتت و کوررر... شرکت ظاهر بسیار زیبا و شیکی داشت ولی از درون اوضاعش خیلی بد بود، خیلی!به من یه…
آبی·۴ سال پیشbelongتوی یه کتاب مىخوندم كه دوست داشتن مثل نقل مكان كردن به يه خونست. اولش عاشق همه ى چيزايى مىشى كه برات تازگى دارن. عاشق پنجره هاى بلند از ز…
آبی·۴ سال پیشبه نام اواولین باری که به مصاحبه کاری رفتم، بیست و دو سالم بود. دوماه بود که فارغ التحصیل شده بودم. آگهی مصاحبه رو توی یکی از کانال های تلگرام دیدم.…