درِ تراس رو باز کردم...
یعنی من رو دید؟
همهجا خاکستری بود به جز قسمتی از فرش که اندازهی دو، سه وجب طلایی بود.
_ بیست و پنج تا قاشق. سه دست هم چنگال...
اعتقادم همیشه این بوده که آدم باید بیاد و اینجوری خودش رو ببینه که اگه...
اینطوری فکر میکنی؟
لطفا..
اهلِ شکلاتِ بعد از قهوه نبود اما...
تقریبا سه سال پیش بود که در همین اتاق، در همین زاویه نشسته بودم و...
یک کلبهی چوبی، که به واسطهی یک راه خاکی، از جادهی اصلی جدا میشود...