aminrahmaty·۱۴ روز پیشآخر بازیبرهنه شو ای زن غمگین!برهنه شو!خیابان که نمی فهمدگفتگوی تو با مرگاخلاقِ پیاده رو ست،تماشاگرانِ ویرانیِ تودر جیغ های حیثیتچه می دانندزندگی را…
aminrahmaty·۲۰ روز پیشذکاوت پوزههمیشه جای چیزی خالی است،شهری آرام، که بی وجود بمب هابخشایشگریِ مرگ را نمی فهمد،یا اینکه نشسته ایو به چیزی نمی اندیشیاما تقلایی در تو استچون…
aminrahmaty·۲۴ روز پیششرممرا که جگر عشق رامی کوفتم بر دل کوه،من که بی طنینِ نوایی سر به رویا گذاشتم،مرا که قلب خالی از سرودم رابه زمزمه درآوردمبرای درختانِ بی برگ و…
aminrahmaty·۱ ماه پیشخِرخرِ مرگمی گویی می روممن می گویم تو می رویمی گویند نمی ماند هیچکس!امااما به جای ما که غم خواهد زیست!پس هیچکس عهدی را نشکستههمه وفادارانِ غم اندما د…
aminrahmaty·۱ ماه پیشوزغ چاقآن چهره های صریحدر عصرِ بی شکوهِ منهمه آزموده شدنداز کوسه های درنده آبدیده شدند،در اوهامِ جوانمبه من که رسیدندچونان کرم هاییکه بر شکم های و…
aminrahmaty·۲ ماه پیشتمام دهان هاعشق من! عشق من!از آواز افسونگر تو می توانم گریختاما از سکوت تو هرگز!ای تشنجِ کبودبه هر سو می کشانی امچونان شلاقِ شکنجه گر،اما به تو بندمشبی…
aminrahmaty·۲ ماه پیشبلوای منقوشدلتنگی امصدایی ست که فرمان نمی دهد،آواز می خوانَد!عاری از عشق، یا که بیزاری،همینقدر صادقبه همین اندازه بی رحمهمینقدر تهیدر این تمدنِ اخلال…
aminrahmaty·۳ ماه پیشگره بادهادشتی پر از ستاره ی شبگردمدر مدارِ سکوت،در آنسوی وسوسه ی خواب های تکراریکسی وعده ی مرا می دهد به خودشکه می بینم اش...ای نوردخت!بیرون بینداز…
aminrahmaty·۳ ماه پیشابلهاز دریغ که گذشتاز نومیدیاز ترک شدن...پس ما کی دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد!؟به جان غمکه غم همیشه اشتباه می کند!می بردت به آغوش خیالشا…
aminrahmaty·۳ ماه پیشریتم شرمردانِ تنهادر پیراهن های آستین بلندگم می شوند!و زندگی "تا" شان می زند تا آرنجو این فدمتِ بی کرانگی ست...اما عشق، چه جانوری ستکه در یک شب، ه…