توفیق اجباری فیزیکغرق یه خوابِ بی مفهوم بودم دوست نداشتم چشمام رو باز کنم این دو روز رو هم رفته 2ساعت خوابیده بودم و وضعیت خوردنمم ک گفتن نداشت و نداره…
عجیب شایدپست موقت/:انگیزشی پست میزارم خیال نکن حالم خوبه منم به وسعت دردهای تو درد دارم رفیقبه اندازه غم های روی دوشت غم دارمولی هیس ما حق فریاد…
تو بودی اسمشو چی میگذاشتی؟! گاهی در ذهن یک هیایو منجمد میشودو لذتی به دردی معکوسدرد استخوان های ریز و درشت را کمی و بیش حس میکنموحشت ماهیچه های بدن را در انبوهی از غم…
پوچ و خالی! گاهی فقط یک گمان بد...کرونا جانِ دل فعلا کراش زده رو خانواده مااون از دختر عمه ک بستری شد با وجود موجود ریزه و میزهی توی شکمشاون از عمه ک…
ذهن مریض راست راست تو خیابون راه میری بی کاابوسولی یهویی برگی میمونه زیرپای چپت و با یه نالهی محزون عمرشو میده به پوکی..! وقتی خم میشی و برگه رو نگ…
شاید مَنطِق بالاخره روزی که براش لحظه شماری میکردم رسید!روزی که با خودم عهد بستم بدی های این یه سالو دیلیت کنمخوبی ها رو هایلایت زَرد در بالا بالاهای ذ…
واقعیت! بریزم براتون؟! اگه به زندگی روزمرت برگشتی و از عزیزانت که الان پیشت نیستن یاد نمیکنی دلیل بر بیمعرفتی نیستانسان ذاتا دوست داره از واقعیت ها…
دوباره/: موقتانتظار برای اومدن مامان و منفی بودن تست کرونااااشاقا چرا رعایت نمیکنینشما ک کرونا دارین نیاین ختمممم شما ک میدونین تستون مثبته چرا میای…
غم مه آلود): (?) فلسفهی زندگیمان پشت برج های بلند شهر درحال گم شدنند آینده پادرهوا رویای انسان را نابود میکنددیگر فصلی وجود ندارد نه رنگین کمانی و نه…