چند وقت قبل تئاتری ديدم كه در آن دختر خانواده به برادرش كه قبلا سرباز و آدم به شدت معتقدی بود، میگفت:
«من آدمم و نه ناموس كسی».
من اين جمله را كاملا قبول دارم. ولی راستش دلم برای كسانی سوخت كه اگر نه سرمایه بیبدیل عمرشان، حداقل جوانیشان بخاطر «دفاع از ناموس» دود شد و حالا اين جمله را میشنوند.
در فیلم سینمایی روز سوم، در جریان اشغال خرمشهر، پسر جوانی خواهر مصدومش را از بیم تجاوز نیروهای عراقی با کمی غذا و آب در خانه پنهان میکند. خرمشهر تقریبا به شکل کامل به دست عراقیها میافتد و پسر به همراه ۶ مرد دیگر برای نجات دختر از خانهای که در نظارت نیروهای عراقیست برمیگردند. در طول ماجرایی پر مشقت دختر نجات پیدا میکند و تمام مردان برای نجات دختر کشته میشوند. موسیقی حماسی و the end.
چراغهای سینما روشن میشود و مخاطب با حس شیرین سلحشوری سالن سینما را ترک میکند.
شاید با هیچ منطق ریاضی یا اخلاقی سازگار نباشد که ما کشته شدن هفت نفر را به کشته شدن یک نفر ترجیح بدهیم. ولی عملا حس خوب نجات یافتن زنی بیدفاع و پاک و تجاوز نشدن به ناموس مرد ایرانی، آنقدر سنگین است که کفه ترازویی که ارزش جان هفت مرد در آن قرار دارد را سبک نشان میدهد. و البته این تنها یک فیلم خیالیست که محمدحسین لطیفی در آن با گل درشتترین استعاره ممکن سعی کرده بود باران کوثری را در مقام مشبهٌ به «مام میهن» به تماشاگر کمهوش قالب کند.
ولی ورای این استعارهها و احساسات، واقعیت بسیار هولناکتر از این حرفهاست: «۹۸ درصد کشته شدهها و ۹۹ درصد از جانبازان ایران در جنگ مرد بودهاند». شاید اگر محمدحسین لطیفی قصد داشت واقعیت را به تصویر بکشد باید در ازای یک نفر باران کوثری مصدوم، نزدیک یک گردان مرد را تار و مار میکرد تا فیلمش از یک استعاره آبکی، تبدیل به فیلمی واقعگرا و هولناک میشد.
احتمالا همه شما مطالبی درباره خودسوزی و خودکشی زنان تحت فشارهای اجتماعی و کلیشههای جنسی خواندهاید. شاید حتی آمار خودکشی زنان در چند استان که از این بابت وضعیتی ناگوارتر دارند را بدانید. فعالیت صنفی فمینیستها از این بابت بسیار قابل تقدیر است. ولی آیا شنیده بودید آمار خودکشی موفق مردان در کشورها و گروههای سنی مختلف ۲ تا ۱۰ برابر زنان است؟
به عبارت دیگر، مردان حتی در خودکشی هم پیرو همان فرهنگ خشنی هستند که جان مرد را بیاهمیت میشمارد. اگر زنان با ده عدد قرص ناقابل دیازپام و استامینوفن با حفظ فاصله ایمن از فرشته مرگ "خودکشی" میکنند و به همراه قطرهای اشک گوشه چشم، دست در دست معشوق یا یکی از اعضای خانواده، با یک شست و شوی معده سر و ته قضیه را با موفقیت و بهروزی هم میآورند و به استقبال آیندهای زیباتر میروند، مردان عمدتا با گلولهای در دهان یا شقیقه، با بلعیدن سیانور، یا با طنابی به دور گردن به آغوش مرگ پناه میبرند. چون هیچ آینده زیباتری را تصور نمیکنند. و این دنیای تیرهایست که فرهنگ امروز برای مردان ترسیم کرده. فرهنگی که اگر وادار به خودکشیشان نکند، در نهایت یکی از مهمترین عواملی است که موجب میشود مردان بر اساس آمار به طور متوسط چند سال زودتر از زنان بمیرند.
مردانی ذلیل، که قرار است هزینه اقتصادی خانواده را به دوش بکشند، قرار است بر اساس تعداد صفرهای حساب بانکیشان در اجتماع احترام ببینند، و قرار است در موقعیتهای پرخطر و پراسترسی کار کنند که زنان (هر چند مدرن و امروزی و "فمینیست")، علاقهای به حضور در آن مشاغل ندارند. مردانی بیآینده. گوشتهای دم توپ. جانهای بیارزشی که فقط به درد حمایت از ناموس وطن و ناموس خانه میخورد.
منبع: فیسبوک