Sara Najarbashi·۲ سال پیشدر انتهای شبدر انتهای شبهر بار که میرفت، مادر بیقرار میشد و تسبیحش را دست میگرفت ذکر میگفت. آن شبها انگار خواب را از چشمان مادر میدزدیدند، هر با…
Sara Najarbashi·۲ سال پیشبه مناسبت روز جهانی گذشته تئاتردو سال ونیم پیش تونستم بعد از 10 سال اولین نمایشنامم رو تموم کنم.روزهای اول تو پوست خودم نمی گنجیدم و احساس میکردم شاخ غول شکوندم.یکم که گذ…
Sara Najarbashi·۲ سال پیشاندر احوالات نمایشنامهتقریبا یک ماه قبل تیاتری رو دیدم که هرچی سعی کردم فراموشش کنم نتونستم البته نه اینکه صرفا خیلی خوب باشه یا بد .تیاتری که دیدم صرفا داستانش…
Sara Najarbashi·۴ سال پیشمن با تو همدردم رفیقسر شب داشتم متنی رو می خوندم در مورد تجاوزچیزی که این روزها خیلی بیشتر از قبل به گوش می رسه وزنان ودختران کشورم جرات این رو پیدا کردن تا ا…
Sara Najarbashi·۴ سال پیشتئوری برعکساولین نمایشنامه من که به سرانجام رسید. با تمام ایرادها ومشکلات و ضعف ها یی که داره . (00/01/28)