پستهای مرتبط با مصطفی ارشد تعداد کل پستها: ۳۰ سایر پستها با این تگ در ویرگول مصطفی ارشد در ارشد ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه سفید مجهول برای اولین و آخرین بار، به خاطر کار پدرم که گروهبان بود، خانهمان را... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه چهارشنبه، روز خوشبختیست از نیمههای شب خوابش نمیبرد و غرق در فکرِ فردا بود، آنقدر غوطهور بود... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه یتیمخانه آسمان آن وقتها زیبایی، برای من معنا و مفهوم خاصی داشت. اگر اشتباه نکنم چند... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲۳ دقیقه گذشتهی گس سمبل میدان آزادی از دور برای او دست تکان میداد؛ تکانهای تاکسی زهوار... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه کینه مونیخی انتهایِ بلوار زِندلینگِر که از اتوبوس پیاده شدم؛ وسط آن جمعیت و ساختما... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه دلیل رفتن ( قسمت دوم ) مانی و پیرمرد؛ لحظهای بعد از روبرو شدن با یکدیگر؛ سکوتشان با جمله " س... مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه "نمایش صوتی داستان { گلهای به یغما رفته }" داستان صوتی " گلهای به یغما رفته " را از لینک زیر میتوانید بطور آنلا... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه مهمانهای ناخوانده سفر خستهکنندهای بود و به کندی پیش میرفت؛ ننه سلیمه و حوا، پابهپای... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه آسوده بخواب در خشکیِ عقیم و سوزانِ روستا؛ تنها ارگِ سردار بود که استوار و آرام، ام... مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه شهر خالیست … ابرها آبستن شدند؛باران، شلختهِ بر سر مردم میباردعابران بیچتراتوبوسه... ‹ 1 2 3 ›
مصطفی ارشد در ارشد ۲ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه سفید مجهول برای اولین و آخرین بار، به خاطر کار پدرم که گروهبان بود، خانهمان را...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۹ دقیقه چهارشنبه، روز خوشبختیست از نیمههای شب خوابش نمیبرد و غرق در فکرِ فردا بود، آنقدر غوطهور بود...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه یتیمخانه آسمان آن وقتها زیبایی، برای من معنا و مفهوم خاصی داشت. اگر اشتباه نکنم چند...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۲۳ دقیقه گذشتهی گس سمبل میدان آزادی از دور برای او دست تکان میداد؛ تکانهای تاکسی زهوار...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۱۰ دقیقه کینه مونیخی انتهایِ بلوار زِندلینگِر که از اتوبوس پیاده شدم؛ وسط آن جمعیت و ساختما...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه دلیل رفتن ( قسمت دوم ) مانی و پیرمرد؛ لحظهای بعد از روبرو شدن با یکدیگر؛ سکوتشان با جمله " س...
مصطفی ارشد در ارشد ۳ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه "نمایش صوتی داستان { گلهای به یغما رفته }" داستان صوتی " گلهای به یغما رفته " را از لینک زیر میتوانید بطور آنلا...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه مهمانهای ناخوانده سفر خستهکنندهای بود و به کندی پیش میرفت؛ ننه سلیمه و حوا، پابهپای...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه آسوده بخواب در خشکیِ عقیم و سوزانِ روستا؛ تنها ارگِ سردار بود که استوار و آرام، ام...
مصطفی ارشد در ارشد ۴ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه شهر خالیست … ابرها آبستن شدند؛باران، شلختهِ بر سر مردم میباردعابران بیچتراتوبوسه...