ورود ثبت نام
  • من در داستانهایم
  • مشاهده تمام پست‌ها
  • ۴ دنبال کننده
من در داستانهایم

دلنوشته های برگرفته از درون آدمی در ورای کلمات داستانی

سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

پنجره

پنجره
جلوشو با زور گرفتن میخواد فریاد بزنه کثافتا خفه ش کردن من همه ی ما.
۵
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

پدر

پدر
محقق سالها دنبال پدر گشته بود و بارها شکلش را در ذهنش آفریده بود و چن...
۴
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

دونده

دونده
یک مرد در باران می دود یک مرد در باران بدون اسب میدود. در نهایت یک مر...
۳
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

پازل

پازل
یکی بود یکی نبود در یک شهر دور البته نه چندان دور، مردم سرگرم حل معما...
۴
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه

کوری

کوری
شب میشد. شاید آفتاب غروب میکرد یا کسوف شده بود یا ... اصلاً به کسی ارت...
۳
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه

قهرمان؟!

قهرمان؟!
قهرمان مثل هر روز بیدار شد و مثل همیشه دو پسرش را دید که بالای سر او...
۲
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه

در لایه ها

در لایه ها
نقشه بردار جایی ایستاد که هیچ نقطه ای دیده نمی شد. وسعتی بی کران و یک...
۹
۱ پاسخ
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

به نظر می رسید

به نظر می رسید
به نظر می رسید صورت آدمی «دختر»ی است که لباس سفید پوشیده است و به انگ...
۴
سیروان صمیمی
سیروان صمیمی در من در داستانهایم
۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

مردی در انتهای سرزمین باد

مردی در انتهای سرزمین باد
مردی را که باد می نامیدند با خودش گفت: «این جا باد نمی آید. باید به جا...
۳
  • ‹
  • 1
  • 2
  • ›