دلنوشته

پرنیا فاضل زاده در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

ورود

شما هم در حال دویدن هستید؟

علیرضا در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

گرگ ها. (دلنوشته)

طوفانی درون ذهنم در جریان است، ظاهرم آرام و آسوده خیال به نظر می رسد....

Lizard در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

رقصِ رشته های خاکستری مغز.

تبعیدیِ مجهول‌آباد.

علیرضا در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

یادداشت | مکالمه بین قلب و مغز [نوشته ستایش]

قبل از تکستِ اصلی:یکی دیگه از دوستام هم در همکاریِ ویرگولی با من مشارک...

Queen Viana در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

«رها کن.» | «رها کنم؟»

رها کردن از یاد برده ام.

HEDIYE.K در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

گذشته‌ی سرخِ بی اعتبار! نه، شاید سیاه...

و از چشمانش خون میچکید

علیرضا در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

چرا از افسردگیت رنج می‌بری؟ خب لذت ببر بیشعور!

از رنج های افسردگی و کمک(!)های دیگران.

HEDIYE.K در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه

در من چیزی کم است که از من بیشتر است

(حماسه ای به نام رفتن 2)

Mah در عتیقه فروشی احساسات

۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

اخیرا...

ساعت یک شبه و اومدم اینجا... اخیرا فضای مجازی از هر زمان دیگه ای برام...

محدثه در عتیقه فروشی احساسات

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

از فرق سر تا نوک پا عاشقم

اگر یارم هستی کمکم کنتا از تو دور شوماگر دلدارم هستی کمکم کنتا شفا یاب...