پستهای مرتبط با داستان کوتاه تعداد کل پستها: ۲۰ سایر پستها با این تگ در ویرگول احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه پس از نابودی بشر چه شد؟ سال 4020 با یک اتفاق عجیب شروع شد. یک ویروس ناشناخته به ابرسرور چین حم... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه داستان کوتاه: بلایی به نام باران باران شدیدی بود. از آن طوفان های وسط تابستان. که یکباره و بی هوا شروع... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه داستان کوتاه| کوری در پسِ پردهی ادراک حقیقت پس از بینایی:کور به دنیا آمده بودم. پس از تولدم با اینکه هزینه ی بسیار... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان کوتاه: زیرزمین متروکه و باغچه. (ویژه هالووین) تازه به تهران آمده بودیم. من و برادرم یک کار خوب پیدا کرده بودیم و قصد... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه چطور پرواز را آموختم؟ من ترس از ارتفاع دارم. می ترسم جای بلندی قرار بگیرم، هنگامی که از ارتف... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه داستان کوتاه: راننده تاکسی از وقتی اومده بودم اینور دنیا دیگه هیچی برام اون رنگ و بوی سابق رو ندا... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه داستان کوتاه: ماجرای عاشقانه ی یک قتل می خواهی ماجرای آن روز را تعریف کنم؟ آن روز یک کلت توی جیبم گذاشتم. کل... احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان کوتاه: سایه ای در خیابان به قتل رسید. شب بود، تاریک و سرد. سوز باد صورتم را چنگ میزد، سرم را پایین گرفته بود... احمد سبحانی در داستان های احمد ۶ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه دخترهای چشم آبی روی نیمکت نشسته و پک های عمیق به سیگارش میزد. در طول عمرش به کسی اعتما... احمد سبحانی در داستان های احمد ۷ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه یک داستان کوتاه در پارک قدم میزد، باران شدیدی بود، از آن باران هایی که انگار آسمان دری... ‹ 1 2 ›
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه پس از نابودی بشر چه شد؟ سال 4020 با یک اتفاق عجیب شروع شد. یک ویروس ناشناخته به ابرسرور چین حم...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه داستان کوتاه: بلایی به نام باران باران شدیدی بود. از آن طوفان های وسط تابستان. که یکباره و بی هوا شروع...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه داستان کوتاه| کوری در پسِ پردهی ادراک حقیقت پس از بینایی:کور به دنیا آمده بودم. پس از تولدم با اینکه هزینه ی بسیار...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۱۳ دقیقه داستان کوتاه: زیرزمین متروکه و باغچه. (ویژه هالووین) تازه به تهران آمده بودیم. من و برادرم یک کار خوب پیدا کرده بودیم و قصد...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه چطور پرواز را آموختم؟ من ترس از ارتفاع دارم. می ترسم جای بلندی قرار بگیرم، هنگامی که از ارتف...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه داستان کوتاه: راننده تاکسی از وقتی اومده بودم اینور دنیا دیگه هیچی برام اون رنگ و بوی سابق رو ندا...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه داستان کوتاه: ماجرای عاشقانه ی یک قتل می خواهی ماجرای آن روز را تعریف کنم؟ آن روز یک کلت توی جیبم گذاشتم. کل...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۵ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه داستان کوتاه: سایه ای در خیابان به قتل رسید. شب بود، تاریک و سرد. سوز باد صورتم را چنگ میزد، سرم را پایین گرفته بود...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۶ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه دخترهای چشم آبی روی نیمکت نشسته و پک های عمیق به سیگارش میزد. در طول عمرش به کسی اعتما...
احمد سبحانی در داستان های احمد ۷ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه یک داستان کوتاه در پارک قدم میزد، باران شدیدی بود، از آن باران هایی که انگار آسمان دری...