Omidدرمن و حسنی!·۷ روز پیشزبان خوشی که مار را از سوراخ بیرون نیاورد!آن دوران که بوی شیر دهانم را هر کسی میتوانست حس کند، تمام آرزویم بود یک بار هم که شده از نمای نزدیک مار را ورانداز کنم!
سید شهاب کاظمیان برازجانی·۱۲ روز پیشکسبوکار خانگی؛ جدیتر از یک سرگرمی، نزدیکتر از یک کارخانهدر این پست تلاش کردهام توصیههایی ساده اما حیاتی داشته باشم برای عزیزانی که به دنبال راهاندازی کسبوکار خانگی خود هستند.
فاطمه نظرزاده·۱۲ روز پیشزنده در گور قسمت پایانیاتاق دادگاه بوی عرق ترس و کهنگی چوب میداد. آزاده روی صندلی نشسته بود و دستانش را لای چادرش گم کرده بود. ناخنهایش را آنقدر به کف دستش فشار…
parsa·۲۰ روز پیش# چرخهٔ آیین روستا؛ از دلزدگی تا امید ماشینی# چرخهٔ آیین روستا؛ از دلزدگی تا امید ماشینیاین چرخهٔ آیینی سه فصل دارد: تاریکی اجتماعی، روشنایی همکاری، و آیندهٔ تکنولوژیک. ساختاری که ه…
فاطمه نظرزاده·۲۲ روز پیشزنده در گور(قسمت سوم)آزاده ، غرق لذت، نوزادش را شیر می داد. احساس میکرد از بوران نجات یافته و حالا گرمای چراغ نفتی برایش از همیشه لذت بخش تر شده بود. دست و پایش…
هادی اوسط·۲۳ روز پیشآخرین پرواز ققنوس پیربسم الله الرحمن الرحیمصبح روز هفتم اقامت در روستا با ندای مدهوش کنندهی پرندگان چشم باز میکنم و سرزنده از این آوای زیبا و غمگین از خداحافظ…
رضا طالب پور·۲۴ روز پیشقویون قشلاقروستای قویون قشلاق - هشترود-آذربایجان شرقی-تبریز-روستای قویون قشلاق یکی از روستا های هشترود- بزرگان روستای قویون قشلاق - مسجد روستای قویون……
فاطمه نظرزاده·۲۵ روز پیشزنده در گور (قسمت اول)آزاده بالاخره چشمانش را باز کرد. حس میکرد از سفر مرگ برگشته است. بوی خون و نفت در بینی اش پیچیده بود و داشت حالش را بهم می زد. دردی که او…
ندا علیپور·۱ ماه پیشاتصال به بیجاربابا تعریف میکند که مینی بوس کا(۱)مظفر سفید و قرمز و همیشه خاکی و کثیف بوده. صندلیهایش از جنس چرمی به اسم چرم ترمز بودهاند و هر بار که م…