Karmaدرکاریزما·۸ روز پیشیک بغل واژه روانه ی دریایت می کنمنامه ای برایت نوشته ام واژه هایم را به دستان آب سپرده ام تا به دستانت برسند مراقب واژگانم باش آخر از ژرفای قلب برآمده اند...
شبنم حکیم هاشمی·۴ ماه پیشراز دریاصبح بود. عاشق از راهی دور به ملاقات دریا آمده بود و روی شنهای ساحل نشسته بود. و منتظر بود که دختر دریا از خواب بیدار شود. برای دیدار دختر…
کیانا آتاکیشی زاده|Kiana Atakishizadeh·۵ ماه پیشپنجره ها𝙸𝙸اگر ما برویم، آرزو هایمان را چه کسی محقق میکند؟...
کعبه میرهاشمی·۱ سال پیشحس نوشتنکنار ساحل با خیالی آسوده و آرام نشسته بود به آبی دریا که با آبی آسمان یکی و انتها و مرزی نداشت خیره شده بود. دریا آرام و سکوت بود که دریا م…
مهتاب جودکی·۲ سال پیشموجها و آدمهایکجا ساحل بوی نفت میدهد و یکجا نهنگهای مرده دارد؛ چه غمی در دل دریاست