ژولیده خسته. .. .. .·۲ روز پیشاخر تپه گچی ها.ـتپه گجی ها مدت ماندن ما در انجا یک ماهی شد بعد رفتیم به اصطلاح بونه که عقبه هم میگن، ا ز انجا به تهران امدیم، چیزی، به عملیلت فتح ال…
Elina Bagheri·۵ روز پیشاقیانوسزیبای من،تو که چشمانت راز کهن شب را در خود نگه میدارد، گویی سایههای اقیانوسی دوردست در آن آغوش کشیده شدهاند؛ چشمانی که هر بار نگاهشان می…
Radman Parastash·۶ روز پیشرمان یک دل بودنفصل اول: «روزهای بیصدا»باران از شب قبل بیوقفه میبارید. در خیابانهای شهر، مردم با چترهای رنگی از کنار هم میگذشتند، بیآنکه نگاهشان به…
Ards·۷ روز پیشجمهوری گرگ هاروایت سقوط یک نجار… و برخاستن یک ملتباد عصرگاهی بوی چوب خیسخورده میداد. در مرکز شهر مِردارا، کوچههای سنگی زیر پرچمهایی که نقش یک گرگ طل…
ژولیده خسته. .. .. .·۹ روز پیشگیلانغرب...سال60...دواین قسمت از دیزی کش برگشتیم تمام مسیر. مال لو طوری که از خستگی در حال را رفتن میخوابیدیم چند نفری زمان برگشت خوابشون برده و افتاده بودن توی…
مَهدی صارمی نژاد·۱۰ روز پیشدلنوشته "خدا هست"دلنوشته خدا هست- مهدی صارمی نژادشب ها وقتی همه خوابند و تاریکی همه چیز رو احاطه کرده ، روشنایی دل ،گرمی بخش خونه هاییست که آدمهاش ،بخاطر رح…
کیمیادرنشر یاز؛·۱۵ روز پیشکاش دوباره برگردیتازه باران بند آمده بود. بوی خاکِ خیس از زمین بلند میشد و من دلم میخواست ریههایم را از این بوی تازه پر کنم. هنوز غرق این حس بودم که صدای…
امیر محمد جعفری·۱۵ روز پیشرعنــــــا دختـــــــرم ؛ آن شــــب درازتراژدی دردناک و روح انگیـــــــــــز
شرمینه مرادی·۱۶ روز پیش«معجزه گل سرخ»خورشید با بی رمقی هر چه تمام تر دست و پاهای اخرش را برای کمی بیشتر هم آغوشی با آسمان میزند. خیره سری میکند و امتداد نارنجی اشعه هایش را چپ…
مائده عابد·۱۶ روز پیشآغاز امید در دل تاریکی#دنده_عقب_با_اتو_ابزار . #تاریکی . #امید .#مادر_شجاعم .#حس_به_یادماندنی