elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 92 (فیلم لعنتی برگرد سر جایی که باید باشی)پارک یوری سوک را تا محله های فقیر نشین سئول تعقیب کرد ، مرد غریبه چند بار با سوک تماس گرفت و جای ملاقات را عوض کرد. درست در صد قدمی محل قرا…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 91 (خوب میشد اگه زندگی مثل قصه ها بود)صبح روز بعد یونگی امد و موبایلش را برداشت و رفت برای ضبط موزیک ویدیو اما استند را همان جا گذاشت ، با خودش فکر کرد شاید سوک وقتی که او نیست…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 90 (کارگردان جئون!!!)نیمه های شب بود که سوک از خواب پرید ، بدنش خیس عرق شده بود و تب داشت ، موهایی که مشت مشت روی بالش ریخته بود را برداشت، طوری که کوک بیدار نش…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 86 ( گند همه چیز در می آید!)کوک راهروهای بیمارستان را در حالتی بین دویدن و راه رفتن طی کرد و وقتی به اتاق سوک رسید وا رفت ، چیزی که میدید باورش نمی شد، سوک که روی تخت…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 65 (جنگل مخوف)بالاخره اونم آدمه ، عقل داره ، میدونه که نباید زیاد تو عمق جنگل بره شوگا گفت: نداره، عقل نداره، ما هم باهات میایم
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون(36)عالی جناب یونگیسوک بالا تا پایین هیپ هاپ را به گند می کشد...
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون (قسمت بیست و ششم)کوک سوک رو دوست داره؟ واقعا؟ یونگی گفت: اره دفعه ی بعدی مجبورم نکن از تیپا استفاده کنم.