مأوا مقدم·۲ سال پیشپیچ و خم موهاتآمدم در جادهی پر پیچ و خمِ موهایت سفر کنم به چشمانِ سیاهت که رسیدم سفرم خاتمه یافتخانهام را جستم! دل من با دل تو در چَشمَت خاطره ساخت عزی…
مأوا مقدم·۲ سال پیشمیترسممثل کودکی هراسان که میترسد دامن مادرش را رها کند مبادا که ثانیهای از او دور شود؛ میترسم بیدار شوم!میترسم چشم باز کنم و تو نباشی?در آغوشــ…
مأوا مقدم·۲ سال پیشمعشوق هاآنهایی را که دوستداریم خیلی قدرتمند هستند چون میتوانند با یک حرکت، یک حرف و یک نگاه ویرانت کنند!آنها همانقدر که آبادگرهای خوبیاند، ویران…
مأوا مقدم·۲ سال پیشلا مکان لا زمانمأوا مقدم..................................................................................................................................…
مأوا مقدم·۲ سال پیشحرف بزننمیگویم عاشقت هستماما هرگاه احساس کردم حرفی در دلت بیقرار رها شدن استگوشم را کنار لبت میگذارمکه صدای توآرامشِ جان من استحتی اگر حرف هایت آت…
مأوا مقدم·۲ سال پیششدهام...مأوا مقدمشک ندارم که تسخیر شدهامتصرف شدهی چَشم و مطیعِ نگاهش شدهامافسون و پریشون، گرفتارِ فرطِ چشمانش شدهامتسلیم و سَلاسَتِ پندارش شده…
مأوا مقدم·۲ سال پیشاردشیر رستمینامه ای به اردشیر رستمی:اقای رستمی بزرگوار سلام و احتراممأوا هستم شاعری 20 ساله از خوزستانِ غریب-دزفولِ مقاوم.مدتیست که نوشتن را آغاز کرده…