پادکست راوکستدرپادکست راوکست·۲ سال پیشاپیزود ۱۸؛ دره اشکهااصلا تصمیم راحتی نبود. ما خودمون هم کلی کلنجار رفتیم تا تونستیم به این نتیجه برسیم. خیلیها هنوز با ما مخالف بودن، میگفتن که شماها روحتون…
نازین جعفرخواهدرخودکار آبی·۲ سال پیشقیامت در سامرامردِ جوان بر جایش نیم خیز شد و کاسه را بین دو دست گرفت. رعشه بر جانش افتاده بود و لرزش دستانش مهار نمیشد...
قلم دان·۲ سال پیشجوانمردبسم الله الرحمن الرحیم(هرچه شد همین جا می مانی! اجازه بیرون آمدن را نداری! شنیدی؟)(این جا خفه می شوم! نمی توانم مثل دخترها یک گوشه بنشینم!…
قلم دان·۲ سال پیشجان منبسم الله الرحمن الرحیم از بازار رد می شوم. حجره ها از کالاهای پر زرق و برق پر شده و صاحبان حجره سرگرم خرید و فروش هستند. انگار از وسط کندوی…