گربه خونگی خیابونها·۴ ساعت پیشقلب عجیبهرگز نمیخواست بعد از اون شب دوباره برگرده خونهی پدری، اما وصیتنامه عجیب مامانش کاری کرد که مجبور بشه.تو کمد قدیمی اتاق بچگیش یه جعبه چوب…
سالوادور علی·۱ ماه پیشداستان 4: کلکسیونر هیولامتأسفانه به مادرم گفتم هیولاها وجود خارجی دارند. آنها زنده اند و از نقاشی هایی که کشیده ام بیرون آمده اند تا خرابی به بار بیاورند.مادرم هم…
Artin·۳ ماه پیشحموم عمومیاین داستان ترسناک واقعی که مثل همین داستان طولانی ترین اتاق فرار ترسناک هم ساخته شده از زبون کسی نقل شده که توی کاشان زندگی میکرده و آخر هف…
امیرحسین نصیری·۳ ماه پیشتناسخ ابدی 3قسمت سوم_"مامان میترسم من... میترسم که بمیرم... همین الان خودم رو در برابر یه موجود خیلی عظیم میبینم که نیروی معنوی عظیمی حس میکنم که در بر…
سالوادور علی·۳ ماه پیشداستان ترسناک (4) پارت اولوقتی شش سالم بود، پدر ما را ترک کرد.با این حال، همه ی خانواده و خویشاوندان احساس می کردند ذره ای از وجودش توی من مانده است.من هم مثل او عاش…
امیرحسین نصیری·۳ ماه پیشتناسخ ابدی 2قسمت دوممادر من می ترسم... تو درباره یه موجود خیلی عظیم حرف می زدی داشتی برای مدح اون یه متن می نوشتی یه متن مثل دعا یه متن که لحجه ات رو ه…
سالوادور علی·۴ ماه پیشداستان ترسناک (3) خرگوش مجنون (پارت دوم)خرگوش جلو آمد تا من را در آغوش بگیرد.من بلافاصله دست هایم را جلو آوردم و بهش فریاد زدم که همان جا بماند!اون هم حرف گوش کرد و از حرکت ایستاد…
سالوادور علی·۴ ماه پیشداستان ترسناک (3) خرگوش مجنون (پارت اول)روی تخت دراز کشیده بودم و وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم این تخت خواب من نیست.وحشت زده از تخت پریدم بیرون و به اطرافم نگاه کردم.به بالش های…
سارا مرتضوی/ناشر ادب امروزدرانتشارات ادب امروز·۴ ماه پیشرمان ترسناک نقش الآخرنام رمان: نَقش الآخِرنویسنده: سارا مرتضویژانر: ترسناک، معمایی، عاشقانهخلاصه:نویسندهای بهنام «آرش» پس از چند سال شکست، ناگهان رمانهایی خا…