محمدسعید روحی·۳ سال پیشداستانک «نبرد دلقکها» از میا کوتوترجمهی داستانک (Flash Fiction) «نبرد دلقکها» از میا کوتو
13alishah·۴ سال پیشاولین دقایق تولدپس از یک طوفان طولانی، بر روی شنهای ساحل، از حال رفتهام. به سختی چشمانم را باز میکنیم. پیرامونم جز شن و ماسه چیزی نیست. چند باری تلاش می…
شهرزاد حکایتی·۴ سال پیشباید زنده بماندگزیده چند داستان کوتاه کوتاه از مجموعه مینیمال «ها» نوشته مصطفی خدامی
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان پنج سال و نیم می گذرد.پنج سال و نیم می گذرد. رامین به بیرون نگاه می کند، نگاه که نه غرق شده است … .پنجره ای زنگ زده با شیشه هایی کثیف و پر از لک گرد و غبار و چیز…