مصطفی ارشد·۸ ماه پیشصبح شد ...صبح شد ودوباره گنجشکهابا مشق عشقفالی سپید از مژگان سیاه شب بیرون کشیدهاندبیا و امروزشعری از قالی آبی آسمان بخوان! که رویای پرواز به تعبی…
مصطفی ارشد·۱ سال پیش°° فرهنگ لغت مصطفی °° ۱نوشتن : سیاه کردن کاغذ*آسمان : محل پرواز از ما بهترون*دوست : گاهی خوبه ، گاهی بده*زندگی : همان چیزی است که برای بهتر شدنش تلاش میکنیم*غذا:…
مصطفی ارشد·۱ سال پیشدر « ویراستی » همراه من باشیدبنده رو در اپلیکیشن « ویراستی » همراهی کنید.منتظر همراهی، پرسش و پاسخ شما در ویراستی هستم، میتوانیم در آنجا، همراه یکدیگر و دوستان دیگر در…
مصطفی ارشد·۱ سال پیشمن تنها شاعری هستم …من تنها شاعری هستم، که بیمزد و منت واژهها را به عشق آبستن کردم.دشوار بود وقتی که اسلحهام را کنار گذاشتم و نوشتن را به کُشتن ترجیح دادم…
مصطفی ارشد·۱ سال پیشمرا دعوت ...مرا دعوت کنبه سمفونی ممتد چشمهایت؛به سرزمینی کهپرستوها، رقصان؛آب و گِل رااز بامِ کاهگلی پلکهایت بر میدارند،زیر شیروانی احساسآشیان عشق ر…
مصطفی ارشددرارشد·۲ سال پیشسفید مجهولبرای اولین و آخرین بار، به خاطر کار پدرم که گروهبان بود، خانهمان را با آن محله و آدمهایش جا گذاشتیم و به قول پدرم صدها فرسنگ آمدیم آنطر…
مصطفی ارشددرارشد·۳ سال پیشچهارشنبه، روز خوشبختیستاز نیمههای شب خوابش نمیبرد و غرق در فکرِ فردا بود، آنقدر غوطهور بود که متوجه تغییر رنگ آسمان نشد که از سیاهی به شفق رسیده بود.صدای بیرون…
مصطفی ارشددرارشد·۳ سال پیشیتیمخانه آسمانآن وقتها زیبایی، برای من معنا و مفهوم خاصی داشت. اگر اشتباه نکنم چند هفته یا شاید هم یک ماه قبل از اینکه یتیمخانه، من را به پیرمردی تبدیل…
مصطفی ارشددرارشد·۳ سال پیشگذشتهی گسسمبل میدان آزادی از دور برای او دست تکان میداد؛ تکانهای تاکسی زهوار در رفته، رشتهِ اعصابش را به هم گره زده بود و مجری رادیویی هم با خبرها…