چالش هفته: (چالش ششم: ? زیبایی ?)

حضرت علی (علیه‌السلام)، در محراب مسجد، وقتی شمشیر بر سرش فرود آمد، از "رستگار"ی سخن گفت:

فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه:
به پروردگار کعبه سوگند، رستگار شدم.

امام حسین‌ (علیه‌السلام)، برای انجام تکلیف حرکت کرد و با نظر به حکم الهی «احدی الحسینین» و اطلاع از سرنوشتی که بین کشته شدن و پیروزی در نوسان است، از "خیر" سخن گفت:

اَرْجُو ان یکونَ خیراً ما اراد اللهُ بنا، قُتِلنا ام ظَفِرْنا:
امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز.

در شب عاشورا، حضرت قاسم، نوجوان یازده ساله‌ی امام حسن (علیه‌اسلام)، در گفت‌و‌گو با عمویش، امام حسین (علیه‌اسلام) حول موضوع مرگ، از عسل و شیرین‌تر از آن گفت:

أحلَی مِنَ العَسَل:
مرگ برای من شیرین‌تر از عسل است.

حضرت زینب (سلا‌م‌الله‌علیها)، در پاسخ به تلخ‌زبانی‌ها و نیش و کنایه‌های ابن زیاد، از زیبایی گفت:

مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا:
جز زیبایی ندیدم.

ماجرا چیست؟ این بزرگواران چگونه در جاهایی که کمتر انسانی، کلماتی مانند "رستگاری"، "خیر"، "عسل" و "زیبایی" به ذهنش خطور می‌کند، از این کلمات استفاده می‌کنند؟

در بحبوحه‌ی رخدادهای کمرشکن که آه و ناله، افسردگی و ناامیدی بر انسان‌های معمولی چیره می‎‌شود، این بزرگواران چگونه چنان محکم، استوار و با صلابت کلماتی چنین زیبا را بر زبان می‌آورند؟

در نگاه و نظرگاه آ‌ن‌ها چه چیزی نهفته است که نصیب انسا‌ن‌‎هایی با ارواح خُرد و شکننده نمی‌گردد؟

به این سوالات، جوابی قاطع نمی‌توان داد. چراکه نکات سربسته‌ای دارند که پاسخشان فقط خاموشی است. به قول حافظ:

نکته‌ی سربسته چه دانی؟ خموش!

امّا اگر بخواهم جسارت به خرج دهم و علّت این رفتارها را با عقل ناقص و روح کوچک خویش پاسخ دهم. چیزی به ذهنم نمی‌رسد جز این‌که این عزیزان برعکس ما انسان‌های معمولی به اتّفاقات، نگاه مقطعی و لحظه‌ای ندارند‌. آن‌ها به حوادث و رخدادها، هر چقدر هم که بزرگ یا کوچک، تلخ یا شیرین باشند، نگاهی ابدی و بی‌انتها دارند. با این توجیه می‌توان در هنگام ضربت خوردن با شمشیر، "رستگار"ی را دریافت و در میدان ناجوانمردی‌ها و بی‌عدالتی‌ها، "خیر" را دریافت. با این دیدگاه، یک نوجوان مرگ را "از عسل شیرین‌تر" می‌یابد و یک زن در حالی‌که از سوی نامردم‌ترین مردمان زمانه‌اش دوره شده‌ است و سر قطع شده‌ی برادرش در چند قدمی‌اش قراردارد، "زیبایی" را در می‎‌یابد.
آیا می‌توان به این برداشت رسید که پدیده‌های عالم همه زیبا هستند و اصلاً چیزی به عنوان زشتی وجود ندارد؟ آیا این ما انسان‌ها هستیم که بر روی مخلوقات و اتّفاقات عالم، اسم زشت و زیبا می‌گذاریم یا واقعاً زشت‎‌ها و زیباهایی وجود دارند؟

تصوّر کنید زنی که در تصویر زیر می‌بینید همان "لیلی"، محبوب و معشوقه‌ی "مجنون" است:

در این صورت ما عوام‌الناس اهل قضاوت با چشم ظاهر، شروع به عیب‌جویی کرده و به "مجنون" کنایه می‌زنیم که:

لیلی گر چه در چشم تو حوریست

به هر جزوی ز حسن او قصوریست!

امّا "مجنون" که عمق نگاهش بالاتر از نگاه جزئی‎‌نگر و ظاهربین عوام‌الناس است، عصبانی و برآشفته گشته و این چنین پاسخ جسارت آن‌ها را می‌دهد:

اگر در دیده‌ی مجنون نشینی

به غیر از خوبی لیلی نبینی

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است

کزو چشمت همین بر زلف و روی است

تو قد بینی و مجنون جلوه ناز

تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

نکند آن‌هایی که ما "زشت"شان پنداشتیم و می‌پنداریم، همگی "لیلی" بوده باشند و در بین ما دیگر "مجنون"ی یافت نمی‎‌شود؟ نکند نسل "مجنون"ها منقرض شده است؟ چه معیارهایی یک آدم، یک شی، یک اتّفاق را در چشم تعدادی، زشت و در چشم تعدادی دیگر، زیبا جلوه می‌دهند؟ آیا هیچ شی، موجود زنده و یا رخدادی در عالم وجود دارد که تمام هشت میلیارد جمعیت کره‌ی زمین، بر روی زشت یا زیبا بودنش، وحدت نظر داشته باشند؟ آیا نباید در به کار بُردن واژه‌ی "زشت" صرفه‌جویی کنیم؟!

حالا شما هم اگر مایل بودید و عشقتان کشید، هر حرف، تجربه، نقد، نظر و یا دلنوشته‌‎ای درباره "زیبایی" دارید را با عنوان «? زیبایی ?» و با هشتگ "چالش هفته" بنویسید تا بخوانیم و به تبادل نظر بپردازیم.

https://virgool.io/chaleshehafteh
هفت یادداشت هفته‌‎ی پیش:

افشای فایل صوتی لو رفته از یک جای خیلی خیلی مهم! ?

بیشترین نقد را به چه کسی داری؟ بپا شبیه او نشوی!?

عمو زنجیرباف گفت: من دیگر هیچ ⛓ نخواهم بافت!

ونگوک و ?هایش!

ناب‌های ویرگول(شش): ?علی دادخواه?

یه فکری به حال این دنیای لاشی کن، برام یه مردِ مرد نقاشی کن! ?

چالش هفته: (چالش پنجم: ? اعتراض ? )

برای دستیابی به لینک نوشته‌‎هایم و سایر داستان‌های مریوط به دست‌انداز، می‌توانید به انتشارات «دست‌‎انداز» که زحمت تدوین آن را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، در صورت صلاحدید آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام: به نقل از کتاب «قدرت پنهان زیبایی» اثر «جان آرمسترانگ»

تغییر ما را سرگرم و تهییج می‎‌کند. با این همه، تغییر زیادی یا سریع نیز عامل گیجی و سردرگمی و ملال است. به این ترتیب، قانون‎مندی یا تشابه نیز خود مایه‎‌ی تسلّای خاطر و آرامش است. از دیگر سو، یکدستی بیش از حدّ نیز ملال‎‌انگیز و خسته‌کننده است. بنابراین، لذت‎‌بخش‎‌ترین چیزها آن‌‎هایی هستند که توامان هم میل ما را به تنوّع و گوناگونی برآورده کنند و هم نیاز ما را به یکدستی و همانندی محترم بشمارند و میان تهییج و آرامش، و هیجان و امنیت، تعادلی عالی برقرار کنند. تجربه‎‌ی زیبایی درست در میانه‎‌ی راه ملال و تخلیه‎‌ی نیروی حاصل از هیجان و شور تحقق می‌‎یابد.