مقدمه:
آن چه امروز تحت عنوان مشکل «کمآبی» در خوزستان شاهد آن هستیم و احتمالاً در آیندهای نه چندان دور، در جاهای دیگر، شاهد آن خواهیم بود، یک شبه به وجود نیامدهاند که یک شبه و با چند تانکر آب، قابل حل باشند. این اتفاقات، ریشه در سالها ولنگاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان دارند.
در بحبوحهی آن چند روزی که ماجرای بیآبی خوزستان، سر به فلک گذاشته و نقل محافل شده بود، گزارشی از اخبار بیست و سی پخش شد که در آن چند جوان لایو گذاشته بودند که اسم ما جزو کشتهشدگان آمده است، ولی ما زنده هستیم و نمردیم! بعد هم گزارشگر، طبق عادت همیشگی رسانه ملّی در اینگونه حوادث، میگفت که مردم خوزستان باید بصیرت و هوشیاری را فراموش نکنند. آخر یکی نیست بگوید این بندههای خدا که چهار دهه بصیرت و هوشیاریشان را فراموش نکردند، چه چیزی نصیبشان شد که حالا بشود؟! بگذریم که مشکل آب، تنها یکی از مشکلات خوزستان است و نه تمام مشکلات این استان. و بگذریم که این مشکلات منحصر به استان خوزستان نیست و اگر دیر بجنیم، به زودی مشکلات خیلی از استانهای دیگر نیز خواهند شد.
اگر کسانی که بصیرت و هوشیاری را فقط از مردم توقع دارند، ذرّهای از این بصیرت و هوشیاری را از خودشان، توقع داشتند، خوزستان به خیزستان، تبدیل نمیشد. مسئولان محترم! مرد و مردانه بیایید قبل از این که رشتهی تسبیح پاره شود، دستهای خودتان را از دامن ساقیهای سیمین ساق (همان پاداشهای چند صد میلیونی و حقوقهای نجومی!) تان، برداشته و برای حل مشکلات اساسی مردم، دست به کار شوید. شما شاعر نیستید که فردا همچون حافظ جان عذر بیاورید: «رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود!» و مردم حَبَّذا حَبَّذایتان گویند. تا کلّ ایران به خیزستان، تبدیل نشده، بایستی این بصیرت و هوشیاری، در آنهایی که باید، شکوفا گردد. باشد که هر کس در این مملکت، به پُست و مقامی رسید، این سخن سعدی را آویزهی گوشاش کند:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
بالاخره، نه یک قوّه، نه دو قوّه، بلکه سه قوّه وارد عمل شدند!
در اخبار میگویند که سه قوه برای حل مشکل بی آبی خوزستان وارد عمل شدهاند. چرا هیچکس از این سه قوه مطالبهگری نمیکند که تا پیش از این کجا در خواب ناز غفلت بودهاید که الان تازه وارد عمل شدهاید؟! اگر این سه قوّه، در طول این چهار دهه، به اندازه یک قوّه (قدیم به باتری میگفتیم قوّه!) ی نیم قلمی، قوهی عقلیهی خودشان را به کار گرفته بودند، الان وضعیت «آب»، «مردم خوزستان» و «مردم کلّ ایران» اینگونه نبود. برای به کار افتادن هر چه بیشترِ قوّهی عقلیهی هر سه قوّه، صلوات!
چه کسی گل زد؟ چه کسی گُل خورد؟ چه کسی باخت؟ چه کسی بُرد؟
چند دهه، سر مردم خوزستان را به «آبادان برزیلته»، فوتبال و فلافل گرم کردیم و نتیجه این شد که میبینید. سرگرمی هر چقدر هم که دلچسب و روحافزا باشد، تا یک مدتی جواب خواهد داد و آخرش دلِ آدم را میزند. مردم عزیز، خونگرم و تو دل برویِ خوزستان حتی آن وقتی که تیم محبوبشان، گُل میزد و فریاد «آبادان برزیلته، آبادن برزیلته یا آب برفت و آب برفت!» سر میداند، در حال گُل خوردن بودند، ولی متاسفانه خودشان خبر نداشتند!
تیم داریم، چه تیمی!
وقتی مسئولان با آنها کبکبه و دبدبه فراموش کردند که خوزستان هم عضوی از تیم ایران است، آیا میتوان از مردم خوزستان_که عاشق فوتبال هستند_ انتظار داشت که یادشان نرود که ما همگی توی یک تیم بازی میکنیم، پس باید حواستان به تیم باشد.
البته این تیم، تیمی است که ده نفر باید توی زمین جان بکنند تا آخرش یکی دو نفر بشوند آقای گل!
آب برفت و آب برفت!
حکایت «آب برفت و آب برفت و آب برفت» یا «برق برفت و برق برفت و برق برفت» زمانهی ما، تکرار همان حکایت «خر برفت و خر برفت و خر برفت» زمانهی مولانا است. مردم، همان مردم و سرگرمی، همان سرگرمی است، فقط زمانه و شکل حادثه، تغییر کردهاند!
تیم داریم، چه تیمی؟!
وقتی مسئولان با آنها کبکبه و دبدبه فراموش کردند که خوزستان هم عضوی از تیم ایران است، آیا میتوان از مردم خوزستان_که عاشق فوتبال هستند_ انتظار داشت که یادشان نرود که ما همگی عضو یک تیم هستیم، پس باید حواستان به تیم باشد.
البته این تیم، تیمی است که ده نفر باید توی زمین جان بکنند تا آخرش یکی دو نفر بشوند آقای گل!
ای برادر تو همان اندیشهای / مابقی تو استخوان و ریشهای!
دوستی، در مورد این بخشی از یادداشت «پسرم مریضه، چهار روزه کسی رو نکشته! (معرفی یک نمایشنامهی طنز سیاسی)»:
«وقتی دنیا را به بازی میگیریم. دنیا نیز ما را به بازی میگیرد. بازی «رولت رهگذر» استعارهای قابل تامل است از ملّتِ غرق در خواب و بازی. ملّتی که «حسن رویوندی»اش، نزدیک به هفده میلیون و «مهناز افشار»اش، بیش از چهارده میلیون دنبالکننده دارند و «آیتالله جوادی آملی» و «دکتر غلامحسین ابراهیم دینانی»اش، حول و حوش دویست هزار دنبالکننده، آن قدر که به بازی گرفتن مشکلات باور دارد، به تفکر و پیدا کردن راه حلّی برای برون رفت از این وضعیت و مشکلات، اعتقادی ندارد.»
در قسمت نظرها، چنین نوشت:
«آحاد جامعه جز نصیحت و پند و اندرز و ....به طنز و سرگرمی و .....نیز نیاز دارد. این در قدیم هم بوده جایی خواندم زمانی که مهوش خواننده فوت کرده بوده رسانههای اجتماعی از واکنش مردم عادی که همیشه در مسجد و پای منبر بودهاند شگفت زده شده بودند و باور نداشتند مهوش اینهمه طرفدار داشته باشد ولی انگار مردم در خفا به اخبار اینطرف هم اعتنا داشتهاند. آن طرفداران میلیونی ریوندی و امثالهم هم چون در آن فضا احساس آزادی بیشتر فکر میکنند دارند به نوعی خواستههایشان را ابراز میکنند.»
لازم است در جواب به نظر این دوست محترم، به چند نکته اشاره کنم:
من بین هیچ کدام از شما فرق نمیگذارم!
حکایت مملکتداری ما، حکایت آن پدری است که چند فرزند دارد و در عین حال که ادعا میکند بین فرزندانش هیچوقت فرق نمیگذارد، بین آنها، خیلی فرق میگذارد. و نتیجه این میشود که ناگهان یکی از فرزندان، به مشکلی اساسی بر میخورد و سقف به ظاهر محکم و خدشهناپذیر خانواده بر روی تمام اعضای خانواده، هوار و آن خانواده، آوار و دربهدر میشود.
صالحم افتاده در دست ثمود!
داستان خوزستان، ذهن هزارتوی مرا به پایان فیلم اُتللو بُرد. در دقیقهی هفتاد فیلم اُتللو (البته فیلم اُتلوویی که شانزده دقیقه از آن به دلیل نگهداری نامناسب، تبخیر شده است!)، اُتللو حرفی میزند که مصداق همان عبارت مصطلح «کفران نعمت» در ادبیات مردم ما است. آنجا که در وصف خودش میگوید:
«بگویید او مردی بود که همچون بردهای نادان، مرواریدی گرانبها را به دور انداخت!»
و چقدر این بیت از مولانای جان، مناسب حال امروز خوزستان زیرخیز و کشور پُر گوهرمان است که متاسفانه به دست نااهلان افتاده:
احمدم در مانده در دست یهود
صالحم افتاده در حبس ثمود!
مطلب قبلی: (پیام بازرگانی: دو دقیقه از این مطلب را بخوانید، اگر توانستید، تا آخر نخوانید!)
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید شهریور تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
پُستهای نوشته شده برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست، تا این لحظه (به ترتیب):
یک عصر تبدار (کلاژ نویسی) اثر Lavenderfantasy
روز جهانی نامگذاری خودرو آشغال در ایران! (تا کی آشغال دیروز و اعجوبه امروز؟) اثر ali nn
تنها نوشته است که میماند! اثر ♦ P⩑R§Δ ♦
ویرگولی که هست و ویرگولی که میخواهم! اثر آتنا مهرانفر
نور را باید دید :) اثر Evil angel
روایت یک شکست اثر fatemehjavahery
گلادیاتور فرهنگی! اثر Impossible Person
روز جهانی...! اثر Impossible Person
پرفسور پیکانسوار! اثر سهیلا رجایی
برای یک جمله ی نا تمام اثر Sadra.M.P
کلاژنویسی| حقایق افکار اثر Miya
اگر روزی تیلیاردر شوم! اثر ali nn
ضربالمثلهای محلی: به زبان مازنی اثر ali nn
پُستی مخلوط! (پست تکانی سابق) اثر سهیلا رجایی
زمین لعنتی نیست چون ما غیر ممکن را ممکن میسازیم! اثر ali nn
امیدوارم در پست بعدی، اسم شما و مطلبتان نیز جزو این فهرست دوستداشتنی باشد.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: «آبادن برزیلته» یا همان «آب برفت و آب برفت و آب برفت؟!»
پیشنهاد فیلم:
تماشای فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» را برای این پیشنهاد میکنم که بدانیم که اعتراض کردن، روشهای متفاوتی و متنوعی دارد ولی بهتر است همچون عاقلان، به سراغ روشهای بدون درد و خونریزی برویم!
پوستر مطلب: