خداوند چشم ها را فقط برای دیدن نیافرید.با چشمها می توان کاری کرد کارستان.هستند کسانی که با یک نظرِ چشمان خود،قادرند خاک را کیمیا کنند.حافظ آرزو می کند کسی که صاحب چنین چشمی است،با گوشه چشمش نگاهی به او بیندازد.آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند.
بین لب ها و چشم ها ارتباطی انکارناپذیر وجود دارد.در اثبات این ادعا همین بس که لب ها که می خندند، چشمها اشکِ شادی می ریزند و لب ها که می گریند،از چشمها نیز اشکِ غم سرازیر می گردد.
حرفهایی که با باز و بسته شدن لب ها زده نشود با باز و بسته شدن چشم ها زده خواهند شد.آن کس که زیاد حرف می زند،چشم هایش حرفی برای گفتن ندارند.ولی چشم های کسی که اهل سکوت است،حرفهای بیشتری برای گفتن دارند.و چه بسا حرفهایی زیباتر و شنیدنی تر از حرفهای لب هایش.
چشم های آن کسی که به زور به سکوت واداشته اند،قادر بر برآوردن فریادی هستند که برآوردن آن از عهده هیچ لب و دهانی بر نیامده و نخواهد آمد.در عقل آن کسی که دیگران را با تهدید و زور به سکوت وا می دارد، بایستی شکّ کرد.خطاب به اون باید گفت:«دهان ها را می بندی،چشم ها را چه می کنی؟!»
می توان لب ها را به دروغ و ریا،باز و بسته کرد،ولی چشم ها را هرگز.چشم ها همیشه راست می گویند.چشم ها دست لب ها را رو می کنند.چشم ها صادق ترین عضو بدن هستند.این برای این است که مخاطبِ لب ها،گوش ها هستند و مخاطب چشم ها،چشم ها و چشم ها هرگز به هم دروغ نمی گویند.
شده است که در موقع حرف زدن با کسی،به همه جای او نگاه کنی به جز چشم های او.شده است که در موقع حرف زدن با کسی،به در و دیوار و بالا و پایین و چپ و راست بنگری ولی به چشم های او نگاه نکنی.می دانی برای چه نمی توانی به چشم های او نگاه کنی؟چون طاقت شنیدن حرف های صادقانه ی چشم هایش را نداری!
چه بسا کسانی که با هزار بار باز و بسته کردن لب ها،راه به جایی نبرده اند.ولی با یکبار باز و بسته کردن چشم ها،یک شبه ره صد ساله را پیموده اند.عشق در یک نگاه را شنیده ای؟!
چه بسا چشم های بازی که هیچ نمی بینند و چه بسا چشم های بسته ای که از عهده ی دیدن همه چیز بر می آیند.چشم هایت جز کدام دسته هستند؟چشم های بازِ بسته یا چشم های بسته ی باز؟
آیا چشم ها را باید شست؟هرگز،چشم ها از عهده ی شستن خود بر می آیند.آیا جور دیگری باید دید؟اصلاً، درست زندگی کن و صادق باش،چشم ها خود چگونه دیدن را می دانند!
و این همه شعر و غزل برای چشم سردون بیهوده نبوده است.چون شاعران صادق ترین انسانهای زمین هستند و به خوبی چشمها را در می یابند و حرفهای صادقانه آنها را می شنوند.
تیتر مطالبی که هفته پیش منتشر کردم:
حیف،پدرم باید رئیس سازمان پدافند غیرعامل می شد!
از شما دعوت می کنم،آخرین مطلب که موضوع اون پادکسته و از سوی دوست خوبمون آقای حسین قربانی عزیز در چالش«حال خوبتو با من تقسیم کن»منتشر شده رو بخونید:
حُسن ختام: شعر زیبای«با رویاهامان چه می کنید» سروده سید علی صالحی با خواندن خودشان: