حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۴ ماه پیشاین خانه برای همه ماستسخت است که حرفهایی را بزنی که شاید برای همه اتفاق افتاده اما کسی تابحال جرات نکرده به آنها اقرار کند!
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۱ سال پیشسرنوشت یک رویا؛ مامور بیمه چنارهای ولیعصررویاها حتی اگر فرسنگها هم از کشورت دور باشی، هرشب تو را به دورترین نقاطی از وطن که فکرش را بکنی می برند و آنجا دفنت می کنند!
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۲ سال پیشنیمه شعبان و عروسی خوبان!مادر سالها سال به کارت دعوتشان نگاه می کرد و گرچه خودش را خوشحال نشان می داد اما انگار دلش می خواست همه چیز جور دیگری باشد.
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۲ سال پیشوقتی به گاردیها رسیدید پرواز کنید!رمدیوس چشمهایش را باز کرد... از گاردیها گذشته بود. مبهوت شده بودند! این دیگر خواب نبود!
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۲ سال پیشگرفتن فال قهوه با قهوه فوریهمان اول مستی، چشمهایم را میبندم تا بروم توی دنیای خودم.یکهو ساکت میشوم و به چیزهایی فکر میکنم که به ذهن هیچ بنی بشری نمیرسد: قهوه فور…
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۳ سال پیشبرای پدرهایی که واقعا برایمان پدری کردندیک جایی از زندگیمان باید تصمیم بگیریم پدرهایمان را همان طور که هستند ببینیم. اینجا، همان جاییست که برایشان گل میخریم و بهشان تنفر میورزی…
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۳ سال پیشسرخط خبرها؛ ایران زلزلهخیزترین کشور دنیاچشمهایم را باز کردم. حلقم پر از گرد و خاک بود. هیچ چیزی نمیتوانستم بگویم. فقط میتوانستم گریه کنم...
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۳ سال پیشبکتاش آبتین؛ غمی که به یک آیین بدل شدپاهایش را بسته بودند که آزادیش را بگیرند. نمیدانستند شاعر روزی خودش را مثل کلمات شعرش آزاد میکند! بی که آنها بفهمند...
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۳ سال پیشبهار عربی، جنبش سبز و جوجههایی که به شمردن نرسیدند!ما دلمان میخواست دیکتاتورمان را پایین بکشیم اما برای بعد از آن برنامهای نداشتیم. اینطور شد که هوا سرد شد. بهار نیامده، زمستان رسید!
حسین حمیدیا | Hossein Hamidia·۳ سال پیشگرجستانم را پس بده... روایت رفتن برای حال خوب!عباس میرزا یک لحظه شک کرد که یک تکه از ایران را بدهد یا بجنگد که نامش به نیکی برود؟ و گرجستان را داد!