ژاله بقایی·۲ ماه پیشاز کوری تا منطق الطیرنیمه پاییز هشتاد و چهار ، من و مامان روی صندلی های سرد و فلزی ایستگاه راه آهن زنجان منتظر قطار بودیم، بالاخره بعد از نیم ساعت تاخیر قطار م…
ژاله بقایی·۲ سال پیشتنهای پر هیاهونویسنده :بهومیل هرابالمترجم: پرویز دوائی۱۳۳ صفحهانتشارات:کتاب روشن «فقط خورشید حق دارد لکه داشته باشد» گوتهکتاب روایت تکگویی درونگرایان…
ژاله بقایی·۲ سال پیشبادبادک بازبادبادک باز نوشته تاثیر گذار خالد حسینی نویسنده افغانی تبار است که با ترجمه دکتر محمدرضا کمالی از انتشارات آلوس به چاپ رسیده است. داستان ر…
ژاله بقایی·۳ سال پیشویرانه عشق ازمیان پنجره شکسته، نسیم ملایمی همراه با بوی دود و باروت به سمتش می آ…
ژاله بقایی·۳ سال پیشسلاح بی خطرکفش نداشت ، اما یک تفنگ پلاستیکی هم قد خودش به دستش بود، دور آتشی که در حلبی روغن درست کرده بودند، بالا و پایین می پرید، گرمای شعله به پوست
ژاله بقایی·۳ سال پیشزمین پرعشقدستانمان می تواند رنگین کمانی از عشق، نور وصلح بپاشد بر زمینی که رنگ می بازد. هفت رنگی از آرامش، ايمان، باور، عشق، صلح، شادی و نور، باید…
ژاله بقایی·۳ سال پیشعبور فصل هابهار می آید چه وفاداری عجیبی!! در تمام قرن ها در نیمکره زمین همیشه بهار به انتظار وعده زمین نشسته است هرگز حتی دیر هم نمی کند چه ایمان غریب…
ژاله بقایی·۴ سال پیشپل خوابزیرپل رو به آسمان آبی و پرستاره روی یک تکه کارتن دراز کشیده، ستاره ها را می شمارد، با چند نفری که شب ها آنجا می خوابند آتشی درست کردند که گ…
ژاله بقایی·۴ سال پیشخاطرات من و کرونا#روایت گرباشصبح زود ساعتم زنگ زد، نمی خواستم بقیه صبح به آن زودی بیدار شوند. برای همین خیلی سریع ساعت گوشی را خاموش کردم. آماده شدم و بیرون…