زیبا مغربی در عتیقه فروشی خاطرات ۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه از دید یک جفت چشم سبز شاید نوشتن سرودی ستایشآمیز برای چشمانی سبز رنگ، داستانی رنگورورفته و...
پی.زد در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه من برای تو دلم تنگ شده،می فهمی؟ بر اساس واقعیت.
مائده محمودیان در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه خاطرهای دور از الگوی زندگیم ما را به خاطر بیارید چون ما هم زندگی کردیم عشق ورزیدیم و خندیدیم.
کیانا واعظ در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۷ دقیقه کوزهای دیدم لبریز سؤال برای خودم قابل درک (و شاید برای سارا!)
فرزانه پوربهرام در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه دوست دارم جانها بوی زندگی دهند دیروز خواندن کتاب " جانهای شیفته" از واهه آرمن مرا به سالهای دور کودک...
Amirreza در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه سومین برادر چه میشد اگر سومین برادرش بودم؟!
بیتا حسینی نژاد در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه تجربه ی من از الکتروشوک درمانی (ECT) و اسکیزوفرنی صبح ساعت 7، از خواب بیدار می شوم. طک پرستار دستم را می گیرد و راهی طول...
علیرضا در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه چالش خاطره نویسی | خاطرات دوعه صبح تا سه ی شب! الان روی صندلیِ چوبیِ انتشرات مون نشستم و میخوام براتون خاطره های روزم...
Wolfgang Lucifer در عتیقه فروشی خاطرات ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه بهترین حیوان خانگی بچه که بودم خونه ی مادربزرگم یدونه مارمولک گرفتم انداختم تو ظرف پنیر!ح...