گفت و گوهای پراکنده(سه)

این گفت و گوهای تلخ و شیرین و گاهی عجیبی که براتون می نویسم.ریشه در واقعیت و خیال(توام)دارند.با همان شرح مختصر در مقدمه شماره های یک و دو.

یک:

  • چه کارش کنیم؟
  • بذارید بره!
  • نمی خوای ازش شکایت کنی؟
  • نه!
  • یه دونه استخون سالم برات نذاشته ها.نذاریم بره بعدش پشیمون بشی.
  • قبل اینکه بذارید بره بیاریدش اینجا ازش تشکّر کنم!
  • نکنه ضربه مغزی شدی.زده چک و چونه ات رو آورده پایین،می خوای ازش تشکّر کنی؟
  • اینا ظاهر قضیه ست.واقعیتش اینه که اون جون منو نجات داد!
  • حالیته چی داره می گی؟به این کاری که باهات کرده می گی نجات دادن؟!
  • راستش می خواستم خودکشی کنم.بعد با خودم فکر کردم نکنه وقتی طناب رو انداختم دور گردنم و خواستم زیر پام رو خالی کنم،یهویی بترسم،جونم برام عزیز بشه و پشیمون بشم.بعدشم دیگه کاری از دستم برنیاد.
  • خُب این قضیه چه ربطی به این بنده خدا داشت؟
  • برای همین عمداً رفتم به این بابا که هیکلش سه برابر منه تنه زدم و یه عالمه فحش بارش کردم تا من رو بزنه.دمش گرم با اون مشت و لگدهایی که بهم زد حالیم کرد که هنوز جونم برام عزیزه...اورژانس نیومد؟ من دارم از درد می میرم...آخخ!

دو:

  • چند تا فرزند داری؟
  • رسمی یا غیر رسمی؟
  • منظورت چیه؟
  • منظورم اینه که یه سری از فرزندام محصول ازدواج هستند،یه سریشون محصول عشق و عاشقی.شما تعداد کدوم رو می خوای بدونی؟!
  • من که متوجه نمی شم چی می گی.می شه بیشتر توضیح بدی؟
  • اونی که باهاش ازوداج کردم،به درد عشق و عاشقی نمی خورد.فقط به خاطر مال و اموال پدرش و درآمد خوب خودش باهاش ازدواج کردم.اونایی هم که عاشقشون بودم،به درد ازدواج نمی خوردند.خوشگل بودند ولی آه در بساط نداشتن!
  • آخرش می خوای بگی چند تا فرزند داری؟
  • از اونی که باهاش ازوداج کردم،دو تا ولی از اونایی که عاشقشون بودم،خیلی!

سه:

  • اشتباه کردی.من و تو مثلاً مجری قانونیم.می دونی اگه بفهمن تو یه کاری کردی که قاتل شناسایی نشه،باهات چه کار می کنن؟
  • می خوای قضیه رو گزارش بدی؟
  • تو قبل از اینکه مافوقم باشی،دوستمی،رفیقمی.خودتم می دونی بدون اجازه و دستور تو این کار رو نمی کنم.ولی به هر حال باید قبول کنی که اون قتل کرده!
  • اون کسی رو کشته که هم به اون و هم به خیلی های دیگه خیانت کرده بود.ولی خیانتی که به اون کرده بود از همه بدتر بود.
  • همه اینایی که می گی درسته ولی اون نباید می کشتش!
  • اگر خیانتی که به اون شده بود،به من و تو شده بود چه کار می کردیم.اگر بلایی که سر زن و بچه اون آورده بود سر زن و بچه من و تو می آورد چه کار می کردیم؟!
  • اگر تو کار ما هر کسی اشتباه کنه و اشتباهش رو با این حرفا توجیه کنه که دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه!
  • ببین من خودم می دونم اشتباه کردم.ولی اینم می دونم که این اشتباهم با تموم اشتباهایی که توی عمرم کرده بودم فرق داشت!
  • اشتباه،اشتباهه دیگه.چه فرقی داره؟
  • فرقش اینه که این اشتباه،یه اشتباه قشنگ بود!
  • اشتباه قشنگ دیگه چه صیغه ایه؟
  • اشتباه قشنگ،اشتباهیه که قرار نیست هیچ وقت به خاطرش خودت رو سرزنش کنی!
هفته پیش:درباره این نوشتم که گواراترین شربت دنیا رو اگر به زور به خوردت بدن،لذتی نمی بری! و از اینکه وقتی روزی می افته دست قوزی؛همچنین از جمع اضداد براتون نوشتم و ماجرای موموس و ...!

حال خوبم آرزوست!

از جزیزه تنهایی که خبر دارید؟

حُسن ختام:دکلمه ای از مرحوم حسین پناهی عزیز(دیوونه کیه):

https://www.aparat.com/v/VwmEh/%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%AF%DA%A9%D9%84%D9%85%D9%87_%DB%8C_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%BE%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C_%28%D8%AF%DB%8C%D9%88%D9%88%D9%86%D9%87_%DA%A9%DB%8C%D9%87%29