«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
گفت و گوهای پراکنده(سه)
این گفت و گوهای تلخ و شیرین و گاهی عجیبی که براتون می نویسم.ریشه در واقعیت و خیال(توام)دارند.با همان شرح مختصر در مقدمه شماره های یک و دو.
یک:
- چه کارش کنیم؟
- بذارید بره!
- نمی خوای ازش شکایت کنی؟
- نه!
- یه دونه استخون سالم برات نذاشته ها.نذاریم بره بعدش پشیمون بشی.
- قبل اینکه بذارید بره بیاریدش اینجا ازش تشکّر کنم!
- نکنه ضربه مغزی شدی.زده چک و چونه ات رو آورده پایین،می خوای ازش تشکّر کنی؟
- اینا ظاهر قضیه ست.واقعیتش اینه که اون جون منو نجات داد!
- حالیته چی داره می گی؟به این کاری که باهات کرده می گی نجات دادن؟!
- راستش می خواستم خودکشی کنم.بعد با خودم فکر کردم نکنه وقتی طناب رو انداختم دور گردنم و خواستم زیر پام رو خالی کنم،یهویی بترسم،جونم برام عزیز بشه و پشیمون بشم.بعدشم دیگه کاری از دستم برنیاد.
- خُب این قضیه چه ربطی به این بنده خدا داشت؟
- برای همین عمداً رفتم به این بابا که هیکلش سه برابر منه تنه زدم و یه عالمه فحش بارش کردم تا من رو بزنه.دمش گرم با اون مشت و لگدهایی که بهم زد حالیم کرد که هنوز جونم برام عزیزه...اورژانس نیومد؟ من دارم از درد می میرم...آخخ!
دو:
- چند تا فرزند داری؟
- رسمی یا غیر رسمی؟
- منظورت چیه؟
- منظورم اینه که یه سری از فرزندام محصول ازدواج هستند،یه سریشون محصول عشق و عاشقی.شما تعداد کدوم رو می خوای بدونی؟!
- من که متوجه نمی شم چی می گی.می شه بیشتر توضیح بدی؟
- اونی که باهاش ازوداج کردم،به درد عشق و عاشقی نمی خورد.فقط به خاطر مال و اموال پدرش و درآمد خوب خودش باهاش ازدواج کردم.اونایی هم که عاشقشون بودم،به درد ازدواج نمی خوردند.خوشگل بودند ولی آه در بساط نداشتن!
- آخرش می خوای بگی چند تا فرزند داری؟
- از اونی که باهاش ازوداج کردم،دو تا ولی از اونایی که عاشقشون بودم،خیلی!
سه:
- اشتباه کردی.من و تو مثلاً مجری قانونیم.می دونی اگه بفهمن تو یه کاری کردی که قاتل شناسایی نشه،باهات چه کار می کنن؟
- می خوای قضیه رو گزارش بدی؟
- تو قبل از اینکه مافوقم باشی،دوستمی،رفیقمی.خودتم می دونی بدون اجازه و دستور تو این کار رو نمی کنم.ولی به هر حال باید قبول کنی که اون قتل کرده!
- اون کسی رو کشته که هم به اون و هم به خیلی های دیگه خیانت کرده بود.ولی خیانتی که به اون کرده بود از همه بدتر بود.
- همه اینایی که می گی درسته ولی اون نباید می کشتش!
- اگر خیانتی که به اون شده بود،به من و تو شده بود چه کار می کردیم.اگر بلایی که سر زن و بچه اون آورده بود سر زن و بچه من و تو می آورد چه کار می کردیم؟!
- اگر تو کار ما هر کسی اشتباه کنه و اشتباهش رو با این حرفا توجیه کنه که دیگه سنگ رو سنگ بند نمی شه!
- ببین من خودم می دونم اشتباه کردم.ولی اینم می دونم که این اشتباهم با تموم اشتباهایی که توی عمرم کرده بودم فرق داشت!
- اشتباه،اشتباهه دیگه.چه فرقی داره؟
- فرقش اینه که این اشتباه،یه اشتباه قشنگ بود!
- اشتباه قشنگ دیگه چه صیغه ایه؟
- اشتباه قشنگ،اشتباهیه که قرار نیست هیچ وقت به خاطرش خودت رو سرزنش کنی!
هفته پیش:درباره این نوشتم که گواراترین شربت دنیا رو اگر به زور به خوردت بدن،لذتی نمی بری! و از اینکه وقتی روزی می افته دست قوزی؛همچنین از جمع اضداد براتون نوشتم و ماجرای موموس و ...!
حُسن ختام:دکلمه ای از مرحوم حسین پناهی عزیز(دیوونه کیه):
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفت و گوهای پراکنده!(پنج)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مردی که برای فرار، زندگی میکرد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتوگوهای پراکنده! (۲۳)