هستیا خسته بود، ولی قول رسیدن داده بود... او با یک قلم آمد و با همان هم میرود :)) intj پستهای هستیا در انتشارات اتاقک زیر شیروانی ذهن سایر پستها در ویرگول هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۷ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه اگه من بمیرم چیکار میکنی؟ چالشی که عجیب بود! نبود؟ هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۸ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه و همه چیز همان بود، بجز باران بریده ای از حقیقت. هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۹ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه نفس های آخر ۱۴۰۳... اینم هم گذشت.🙂🙃💜 هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۹ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه آن هم برود چه؟ اگر قلم را از دست بدهم خون رگ هایم خشک میشود... هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۱۰ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه دنیای ماه، دنیای چشمان او... او هرشب در آیینه مرداب تصویرش را میدید. هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۱۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه ویالون ها مینوازند .../: ویالون ها مینوازند و فرشته ها گریه میکنند، پس فریاد بزن ...
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۷ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه اگه من بمیرم چیکار میکنی؟ چالشی که عجیب بود! نبود؟
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۸ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه و همه چیز همان بود، بجز باران بریده ای از حقیقت.
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۹ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه آن هم برود چه؟ اگر قلم را از دست بدهم خون رگ هایم خشک میشود...
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۱۰ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه دنیای ماه، دنیای چشمان او... او هرشب در آیینه مرداب تصویرش را میدید.
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۱۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه ویالون ها مینوازند .../: ویالون ها مینوازند و فرشته ها گریه میکنند، پس فریاد بزن ...