هستیا خسته بود، ولی قول رسیدن داده بود... او با یک قلم آمد و با همان هم میرود :)) intj پستهای هستیا در انتشارات اتاقک زیر شیروانی ذهن سایر پستها در ویرگول هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۲ روز پیش - خواندن ۲ دقیقه نفس های آخر ۱۴۰۳... اینم هم گذشت.🙂🙃💜 هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۳ هفته پیش - خواندن ۱ دقیقه آن هم برود چه؟ اگر قلم را از دست بدهم خون رگ هایم خشک میشود... هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۲ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه دنیای ماه، دنیای چشمان او... او هرشب در آیینه مرداب تصویرش را میدید. هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۳ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه ویالون ها مینوازند .../: ویالون ها مینوازند و فرشته ها گریه میکنند، پس فریاد بزن ...
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۳ هفته پیش - خواندن ۱ دقیقه آن هم برود چه؟ اگر قلم را از دست بدهم خون رگ هایم خشک میشود...
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۲ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه دنیای ماه، دنیای چشمان او... او هرشب در آیینه مرداب تصویرش را میدید.
هستیا در اتاقک زیر شیروانی ذهن ۳ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه ویالون ها مینوازند .../: ویالون ها مینوازند و فرشته ها گریه میکنند، پس فریاد بزن ...