یک آموزگار...
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش هشتم - آموزش پارتی بازی
هر روز با کودکان ۶ تا ۱۱ ساله سر و کار دارم و عادت دارم تمام رفتار بچهها را نگاه کنم، دقت کنم و ریشهی بسیاری از مسائل جاری جامعه را در درون مدرسه پیدا کنم.
و همیشه برایم جالب است که این کودکان چقدر شبیه ما بزرگترها هستند یا بهتر است بگویم ما بزرگترها چقدر شبیه بچهها هستیم.
نکتهای که امروز میخواهم راجع به آن بنویسم آموزش سیستماتیک و بنیادین پارتی بازی است.
نهاد آموزش و پرورش ما به عنوان یکی از بزرگترین نهادهای کشور، از ۴ و ۵ سالگی (پیش دبستانی) تا انتهای ۱۷ سالگی (دبیرستان) هر سال و هر ماه و هر روز، پیوسته و مصرانه و بدون تخلف، پارتی بازی را به کودکان ما آموزش میدهد.
محال ممکن است من و شمای نوعی، فردای روزگار اگر رئیس یا مدیر یا وزیر یا خدای نکرده رئیسجمهور شدیم، پسرخاله خودمان که بیکار است و خاله سفارشش را کرده سر کار نگذاریم. با یقین و با قطعیت میگویم بدون استثنا ما ایرانیها همه و همه و همه اگر به یک میز و صندلی رسیدیم بدون شک حداقل برای یک نفر از نزدیکترین کسانمان پارتی بازی خواهیم کرد. چون ما همه از قیف مدرسه گذر کردهایم و از مدرسه این را آموختیم و ۱۲ سال تحصیلی تمرینش کردهایم.
ما به اشتباه فکر میکنیم این ویژگی پارتی ناشی از ذات مهربان ما ایرانیها است و ریشه در فرهنگ قدیمی و عمیق ما دارد، ولی ندارد، پارتی بازی هیچ ربطی به لطف و مهربانی ندارد و مصداق کامل نامردی است.
بچهی ۶ سالهای که قبل از زنگ میخواهد وارد کلاس شود و دانشآموز ۱۲ سالهی کلاس ششم او را راه نمیدهد و میگوید اجازه نیست چون هنوز زنگ مدرسه نخورده و همان لحظه دوست بچهی کلاس ششمی از راه میرسد و با یک سلام و احوال پرسی وارد میشود و در مقابل چشم بهتزدهی بچهی ۶ ساله در عین حالی که زنگ هنوز نخورده وارد سالن و بعد وارد کلاس میشود و در عمل ثابت میکند که همه در برابر قانون برابرند ولی بعضیها بیشتر برابرند.
این بچهی ۶ ساله ۶ سال بعد خودش نگهبان در میشود و جلوی یک بچهی ۶ سالهی دیگر را میگیرد و دوست ۱۲ سالهی خود را با پارتی بازی راه میدهد و این سیکل از دبستان تا دبیرستان تکرار و تکرار و تکرار میشود.
این فقط یک مثال کوچک بود. نمایندهی کلاس (مبصر کلاس)، انتظامات مدرسه، همیار مدیر، تیمهای کلاسی، تیمهای المپیادهای ورزشی مدارس، گروهبندیهای کلاسی، اردو و گردش علمی، گروههای دوستانهی بچهها در مدرسه و حتا و حتا رفتار من معلم در کلاس در برخورد با بچهها، همه و همه دارند از ما یک جامعهی لاابالی و بیقید و بند به قانون میسازند.
و ما هر روز داریم مدارج سقوط را به سمت ته جدول جهانی در شادی و خوشبختی و مدارج صعود را به سمت صدر جدول جهانی در فساد و بدبختی با سرعت طی میکنیم و همیشه دنبال حلقهی مفقودهی این زنجیر میگردیم.
نگردید من پیدا کردم: آموزش و پرورش!
تا آموزش و پرورش درست نشود، این وطن وطن نشود.
نقدهایی بر آموزش و پرورش - مقدمه
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش اول - بوروکراسی
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش دوم - تنبیه
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش سوم - اهداف آموزشی
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش چهارم - خشونت
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش پنجم - آقای معلم بچه من خوبه؟
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش ششم - بزرگترین مانع آموزش
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش هفتم - شعارزدگی
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش هشتم - آموزش پارتی بازی
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش نهم - پنج مانع اصلی آموزش و پرورش
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش دهم - مدیریت کلاس به روش امیرکبیر
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش یازدهم - آموزش و پرورش، عروس هزار داماد
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش دوازدهم - گزارش پیشرفت تحصیلی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر من وزیر آموزش و پرورش باشم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
استخدام در آموزشوپرورش، تهدیدها و فرصتها
مطلبی دیگر از این انتشارات
همه ناشاد، با اپلیکیشن شاد