صادق ستودهنیا·۱ ماه پیشعشقِ عریانحاشیهای کوتاه، بر یک فیلم کوتاه. فیلمی از عشقِ عریانِ کودکانه، از عشقِ خواهر و برادر، از آغوشی امن...
آنا·۲ ماه پیشچشمانتآرام و خیره نشسته ای و چشمانت مرا میبرد به خردسالی ات مرا نمی بینی که کنارت نشسته و بی وقفه می بوسمت و چشمانت که برق می زند صدها پروانه بال…
مریم جعفری(تفرشی)·۴ ماه پیشمن نمی دانستم معنیِ «هرگز» را، تو چرا بازنگشتی دیگر؟چهل روز است که رفتهای، به کجا؟! نمیدانم! و همین ندانستن است که درد دارد. در این بیست سال و نه ماه و نه روز تا به حال این همه روز از هم دو…
مریم جعفری(تفرشی)·۴ ماه پیشآنا و قدرت جادوییاش!The life I knew is over زندگیای که میشناختم به پايان آمد. به جایی رفتی که نمیتوانم پيدايت کنم!